یک خطر جدی برای جنگل های شمال ایران: پروانه برگخوار

    در ارديبهشت سال جاري گزارشاتي مبني بر شيوع آفات برگخوار در استان هاي مازندران و گلستان دريافت گرديد.در اين ارتباط به موازات بررسي سوابق موجود و نيز انجام  بازديد ميداني موارد ذيل جهت اطلاع به استحضار مي رسد. بيشترين جمعيت اين آفات مربوط به گونه Ennomos quercinaria  مي باشد كه همراه گونه هاي ديگر شامل ابريشم باف ناجور و جنسهاي  Archips و Eranis  با تغذيه از برگها خسارت سنگيني را در سمسكنده ، دشت ناز و پارك شهيـد زارع ساري و جنگلهاي واقع در مسير زرين آباد در استان مازندران روي درختان مختلف ايجاد كرده اند.بيشترين خسارت برگخواري متوجه درختان انجيلي است. فعاليت برگخواری آفات در استان گلستان به ويژه در دره زيارت و پارک جنگلی نهار خوران گرگان نيزمشاهده شده است.با توجه به تک نسلی بودن اين آفات و شروع مرحله شفيرگي انها، درحال حاضر مبارزه شيميايي قابل توصيه نيست.به موازات انجام روش هاي مكانيكي در طول سال، استفاده از مواد انتخابي نظير باسيلوس تورنژينسيس يا ديميلين عليه لاروهاي  سن دوم در اوايل فروردين ماه تاثير قابل ملاحظه اي در كاهش جمعيت آنها دارد. 

-  پروانه برگخوار Ennomos quercinaria (Huf.)(Lep: Geometridae) : لاروهاي اين پروانه در اواخر و اوائل فروردين از تخم خارج مي‌شوند. تفريخ تخمها در طبيعت بتدريج بوده و ممکن است تا يک ماه بطول انجامد. لاروها برگخوار و پلي فاژ هستند و تمام سطح برگ بجزء رگبرگها را مورد تغذيه قرار مي‌دهند. لاروها قدرت حرکت خوبي داشته و قادر به تنيدن تار هستند که بدين وسيله از درخت آويزان شده و براحتي جابجا مي‌شوند. در تراكم زياد آفت تارهاي تنيده شده توسط لاروها در روي درخت کاملاً واضح و شبييه کلاف در هم پيچيده‌اي مي‌باشند. لاروها در اشکال مختلف و رنگهاي متنوع مي‌باشند امّا غالب آنها در دو رنگ کاملاً متفاوت سبز و قهوه‌اي ديده مي‌شوند و در موارد اندکي ممکن است ترکيبي از زرد و خاکستري باشند. در طبيعت جمعيت لاروهاي سبز بيشتر از لاروهاي قهوه‌اي رنگ است. اين حشره 6 سن لاروي داشته و سنين مختلف لاروي با اندازه‌هاي متفاوت بطور همزمان در طبيعت حضور دارند. بعد از اتمام تغذيه، لاروهاي کامل، شاخه‌ها و برگهاي درختان را بوسيله تار بهم چسبانده و در بين آنها تبديل به شفيره مي‌شوند. خروج حشرات کامل و پرواز پروانه‌ها در استان مازندران بسته به شرايط آب و هوايي مختلف از هفته آخر اردبيهشت تا اوائل خرداد آغاز مي‌شود و در هفته آخر خرداد به پايان مي‌رسد. در اين زمان پروانه‌هاي نر و ماده جفتگيري کرده و روي شاخه‌هاي درختان ميزبان تخم مي‌گذارند. زمستانگذراني آفت به صورت تخم مي‌باشد. اين آفت يک نسل در سال دارد. اين گونه در اکثر مناطق جنگلي استان مازندران شامل نور، نوشهر، چمستان، آمل، ساري، نکا، بهشهر و گلوگاه از روي درختان جنگلي راش، ممرز، افرا، توسکا و همچنين گونه‌هاي آزاد، انجيلي، بلوط، وليک، ازگيل وحشي، به وحشي جمع‌آوري شده است. 

حمید یارمند

خودسوزی پریشان نشانه ‌ی چیست؟


    در دومین روز از بهمن 1390 طبیعت ایران، یکی از نیک‌ترین فرزندان متخصص خویش را در دل خویش جا داد و پیکر پاک استاد کامبیز بهرام سلطانی در میان سوگ و اندوه دوستان و علاقه‌مندانش در قطعه 14 بهشت زهرا به خاک سپرده شد؛ مردی که برای حراست از طبیعتی که بسیار دوستش می‌داشت از میانکاله تا کلاه قاضی و از دنا تا پریشان همه‌ی توانش را گذاشت تا دیگر رمقی برای ادامه‌ی زندگی در پیکرش نماند و رفت ...

    هرگز از یاد نمی‌برم که در همین خرداد ماه سال جاری، بهرام سلطانی در بستر خشکیده‌ی دریاچه پریشان راه می‌رفت و با اندوه فراوان برایم می‌گفت: محمّد جان! وقتی پریشان را اینگونه می‌بینم، پریشان می‌شوم ...

    و امروز او نیست تا ببیند که پریشان آنقدر خشک شد و خشک ماند؛ و آنقدر از بی‌تفاوتی من و تو در برابر خشکیدگی این بزرگترین پیکره‌ی آب شیرین کشور عذاب کشید تا سرانجام تصمیم به خود‌سوزی گرفت! اصلاً مگر نهنگ‌ها چرا خودکشی می‌کنند؟ کل و بزها چه هنگام خود را از ارتفاعات به پایین پرتاب کرده و به زندگی‌شان پایان می‌دهند؟ دلفین‌ها چرا راه دریا را گُم می‌کنند و داوطلبانه راه مرگ را می‌پویند؟ مگر جز این است که دیگر راهی برای ادامه‌ی بقا برای خود نمی‌یابند ...

    پریشان هم امروز اینگونه شده است؛ وقتی مهم‌ترین منبع تغذیه‌ی این دریاچه، یعنی دشت برم و دامنه‌های اطرافش، با بدترین برهنگی تاریخ‌شان در طول 500 سال گذشته روبرو شده و عملاً 80 درصد از بلوط‌های زیبای زاگرس برای همیشه خشک شده‌اند؛ وقتی در چنین شرایط وخیمی، می‌بینیم که کشت انواع و اقلام محصولات کشاورزی و باغی در زیراشکوب برم، آشکارا شتاب می‌گیرد تا همان اندک رطوبت و غذای موجود در خاک برم هم به یغما رود؛ معلوم است که دیگر چشمه‌های پریشان نخواهند توانست پریشان را از پریشان حالی درآورند. به ویژه اگر بدانیم که بیش از یک هزار حلقه چاه غیر مجاز هم در منطقه حفر شده تا جبران گسترش بی‌رویه‌ی اراضی کشاورزی و کاهش ریزش‌های آسمانی را بکند و به همه‌ی این‌ها باید بارگذاری اشتباه و استقرار نیروگاه سیکل ترکیبی کازرون را هم افزود؛ نیروگاهی که اینک ظاهراً خود نیز با کمبود آب روبرو شده و چاره‌ای ندارد جز آن که او نیز خراشی دیگر بر پریشان زده و اندک آب باقیمانده در ژرفایش را بالا کشیده و به مصرف سامانه‌های خنک‌کننده‌اش برساند. این درحالی است که خبر می‌رسد جانمایی شهرک صنعتی جدید کازرون نیز به نحوی انتخاب و اجرایی شده که ممکن است، پساب‌ها و فاضلاب ناشی از آن، تهدیدی جدیدتر برای کاهش کیفی آب شرب در دشت پریشان و کازرون محسوب شوند.

    چنین است که از چهارشنبه‌ی گذشته تاکنون پریشان دارد می‌سوزد؛ همانگونه که در سال گذشته دشت سلطان‌آباد شیراز (قره داغ) هم در آتش این خودسوزی ویرانگر سوخت و پدیده‌ای را رقم زد که بسیاری از نسل امروز و دیروز وطن در موردش حتا چیزی نشنیده بودند چه برسد به اینکه بخواهند با چشم خود آن را نظاره کنند. در حقیقت خشکی خاک در لایه‌های زیرین به حدی می‌رسد که بقایای گیاهی موجود در این محیط‌های تالابی یا همان تورب‌ها با سرعت بیشتری شروع به تجزیه شدن و متصاعد کردن گاز متان می‌کنند. در نتیجه، مستعد سوختن شده و وقتی درجه حرارت منطقه از حد معینی بگذرد، رخداد آتش‌سوزی به وقوع پیوسته و به سرعت گسترش می‌یابد.

    بهره‌برداری بیش از توان از سفره‌های آب زیرزمینی و کوبیدن بر طبل خودکفایی در کشاورزی، آن هم به هر قیمتی، حاصلش می‌شود، نشست زمین و خودسوزی خاک.

    و وقتی که اندوخته‌های آلی در این بسترهای زیر سطحی بسوزد، معلوم است که دیگر نه از خاک نشان می‌‌ماند و نه از خاک‌نشان ...

    اصلاح الگوی مصرف، افزایش راندمان آبیاری در بخش کشاورزی، کاهش نرخ ضایعات در این بخش، تعادل دام و مرتع، ممانعت از بارگذاری مراکز صنعتی پرمصرف و معرفی گزینه‌های جایگزین درآمدی برای کشاورزان و دامداران و توقف طرح‌هایی چون فلاحت در فراغت، از مهم‌ترین راهکارهایی است که سبب می‌شود تا وابستگی معیشتی مردم به زمین کاسته شده و بدین‌ترتیب مجالی فراهم شود تا دوباره پریشان، ارژن، برم، زاگرس، میان‌جنگل و ... نفسی تازه کرده و زندگی را مجدداً به زیستمندان فارس‌نشین هدیه کنند.

     کلامم را با زنهاری جاودان از شادروان کامبیز بهرام سلطانی به پایان می‌برم:

    «نبايد به خود كوچك‌ترين ترديدي راه داد كه مخالفان محيط زيست هنوز وجود دارند و در ميان ما زندگي مي‌كنند. اين جماعت ممكن است در ظاهر حتا شكل و شمايل حافظان از جان گذشته محيط زيست را به خود گيرند، ولي تحت اين پوشش با سهولت به اقدامات مخرب و طبيعت‌ستيزانه‌ی خود ادامه مي‌دهند

محمد درویش

کابوس امروز قحطی آب در عربستان ، نتیجه خواب خرگوشی دیروز است!

                 

    عربستان سعودی، به عنوان بزرگترین و ثروتمندترین کشور خاورمیانه، امروز بیش از هر زمان دیگری از پاشنه آشیلش رنج می برد؛ پاشنه آشیلی که ممکن است نه تنها بسیاری از برنامه های بلندپروازانه این کشور را آشکارا به مخاطره بیاندازد، بلکه تنش های اجتماعی گسترده ای را در سراسر خاکش دامن زده و بر موج نارضایتی ها از این رژیم پادشاهی بیافزاید. وضعیت به گونه ای است که میزان منابع آب شیرین در دسترس این کشور هم اکنون به پایین ترین مقدار خود، یعنی یک میلیارد متر مکعب در سال کاهش یافته است؛ در حالی که نیاز جمعیت 28 میلیون نفری این کشور، دست کم، دو نیم برابر این مقدار است ( ماهنامه  KWC . شماره آذرماه 1390). به دیگر سخن، با شکست برنامه های دولت سعودی در نمک زدایی از آب و کاهش چشمگیر اندوخته های آب فسیلی این کشور، حالا نه تنها سعودی ها آبی برای تأمین نیازهای بلندپروازانه خود در تولید و خودکفایی محصولات کشاورزی ندارند، بلکه حتی از کمینه آب شرب مورد نیاز شهروندان شان هم محروم مانده اند. 

   شرایط بحرانی عربستان در جهانی رخداده که پیوسته از جنگ و مناقشات بر سر آب، به عنوان مهم ترین چالش پیش رو یاد می شود و عربستان در منطقه ای قرار گرفته که از این منظر، تنش آفرین ترین است. به نحوی که در طول پنج دهه گذشته، از حدود 37  برخورد خشن و مخاصمه آمیز که بین کشورها بر سر آب پدید آمده، فقط 7 مورد آن مربوط به خاورمیانه نبوده است. این در حالی است که تنها در طول دهه نخست قرن بیست و یکم، به فهرست کشورهایی که مردمان شان با تنش آبی روبرو هستند، نام 24 کشور جدید هم افزوده شد که اغلب در خاور میانه استقرار دارند. گزارش سال 2007 بانک جهانی نیز از این منظر حایز اهمیت است که تأکید کرد: اندوخته های آب شیرین منطقه خاورمیانه به نسبت سال 1960 میلادی بیش از یک سوم کاهش یافته است. همان گزارش می گوید جهانیان در طول 15 سال (1987 الی 2002) افزون بر 3 هزار و 807 میلیارد و 400 میلیون مترمکعب از اندوخته های آب شیرین خود را از دست داده اند. در حقیقت، مجموع ذخایر آب شیرین در خاورمیانه، عرصه ای که 14 درصد سهم خشکی های جهان را به خود اختصاص داده، فقط 2 درصد است  و در این میان، کشورهایی نظیر عربستان، کویت، قطر و امارات متحده عربی، تقریباً تمامی آبهای موجود در آبخوانها و سفره های آب زیرزمینی و حتا آبهای فسیلی شان را مصرف کرده اند . به همین دلیل، چاره ای جز استفاده روزافزون از آب شیرین کن های برقی و خورشیدی  و روش های نمک زدایی از آب ندارند. روش بسیار پرهزینه ای که منجر به انباشت زباله هایی بسیار خطرناک از باقیمانده مواد موجود در این دستگاه های آب شیرین کن می شود که هنوز عملاً هیچ روش علمی و پایداری برای دفع بهداشتی یا بازیافت آنها ابداع نشده و اینک خبر می رسد که ادامه این برنامه ها با تردید جدی روبرو شده است.

    بنابراین، اگر امروز خبر می رسد که بیش از یک سوم از شهروندان عربستانی از کمبود شدید آب رنج می برند، نباید شگفت زده شد که چگونه ممکن است در کشوری که میلیاردها دلار ثروت را سالانه از طریق فروش نفت و پذیرش گردشگر مذهبی جذب می کند، هنوز تأمین آب شرب، مهمترین مسأله و کابوس شاهزاده های سعودی باشد.

    بلندپروازی های نابخردانه و آزمندانه و کوشش برای خودکفایی و حتی صدور گندم (بخوان خواب خرگوشی!)، باید هم که چنین عقوبتی را در پی داشته باشد؛ زیرا طبیعت با کسی شوخی ندارد! دارد؟

    باشد که از سرنوشت عربستان عبرت گرفته و اجازه ندهیم تا چیدمان توسعه مان بدون توجه به ملاحظات بوم شناختی سرزمین، طراحی و به اجرا درآید.

    برخی بازخوردهای این یادداشت:

    در خبرآن لاین ایبنانیوز - آزادنگار - کام روز - وب سایت خبری ایران - نیوز - آ‌ذرنیوز آن لاین -

    - کشورهای خاورمیانه و بحران بی‌آبی 

بوجاق ؛ تالابی که به بهانه توسعه اجاقش کور می شود!




    نامش را نمایشگاه بزرگ پرندگان نادر جهان نهاده اند، زیرا به رغم مساحت اندکش که از 3250 هکتار بیشتر نیست، توانسته تا منزلگاهی امن و شکوهمند برای دهها هزار پرنده از 239 گونه پدید آورد ؛ پرندگانی که در طول دست کم سیصد سال گذشته، همه ی پاییزها مهمان تالاب بوجاق در حوالی بندر کیاشهر واقع در استان گیلان بوده اند. یادمان باشد که مجموع پرندگان شناسایی شده در ایران، اعم از این که بومی باشند، فصلی باشند و یا مهاجر، از 520 گونه تجاوز نمیکند. بنابراین، مجموع پرندگانی که در عرصه محدود بوجاق دیده شده اند، نزدیک به نیمی از کل پرندگانی را تشکیل میدهد که در قلمرو پهناور ایران شناسایی شده اند. تأمل برانگیزتر آن که مجموع گونه های پرنده در قاره سبز هم با رقم شناسایی شده در ایران زیاد تفاوتی ندارد . گفتنی آن که در بوجاق برای نخستین بار، دو گونه از پرندگان با نامهای "طرقه کوهی" با نام علمی Monticola Saxatitilis  و "چکچک ابلق" با نام علمی Oenanthe Pleachanka  شناسایی شده اند. همچنین پرنده نادر "شناگر بلوطی" غاز پازرد، غاز پیشانی ‌سفید کوچک، فالاروپ و عروس غاز از نمونه‌های دیگر پرندگان کمیاب در این منطقه به شمار می آیند .
    این ها را گفتم تا توجه شما خواننده گرامی روزنامه وزین شرق را به یک واقعیت بزرگ جلب کنم: این که تالاب بوجاق؛ این منزلگاه افسانه ای شمال زرخیز کشور، ممکن است همین روزها از بی تفاوتی یا  بی کفایتی من و تو از میان رود تا به بهانه اش بندرگاهی سه منظوره و مجهز به سینما در دل تالاب رونمایی گردد! تالابی که آنقدر مهم بود تا در سال 1354 بخشی از آن به وسعت 500 هکتار به عنوان « لاگون کیاشهر» در سیاهه ی تالاب های بین المللی کنوانسیون رامسر هم به ثبت برسد و آنقدر مهمتر هم بود که از 9 سال پیش تمامی قلمرو اش واجد بیشترین درجه حفاظت تلقی شده و به یگانه پارک ملی «خشکی دریایی» بوجاق تغییر نام دهد . 
    بله تالاب زیبای بوجاق، نه تنها از اسفندماه 1388 بدل به بزرگ ترین پارک زباله دانی ایران شد ، بلکه اینک به بهانه توسعه بندر صیادی کیاشهر – که از سال 1377 تأسیس شده است - می رود تا برای همیشه ماهیت وجودی خود را از دست بدهد. در همین راستا، سخنان مدیرکل دفتر محیط‌زیست و توسعه پایدار وزارت جهاد کشاورزی، دکتر غلامرضا میرکی بسیار روشنگرانه است. وی در گفتگو با روزنامه همشهری در هفته گذشته میگوید : این منطقه همواره مشکل رسوب داشته و به‌دلیل جریان غرب به شرقی که در دریای خزر وجود دارد، بار رسوبی بسیار بالایی را در دهانه و مصب بندر کیاشهر شاهدیم؛ به‌طوری که نگهداری این بندر به هزینه سنگینی نیاز دارد و همواره با مشکل نگهداری دهانه بندر برای تأمین عمق« آبخور» برای تردد شناورها مواجه بوده است. اینک برای حل این مشکل مصوبه ای در سفر دوم هیأت دولت به استان گیلان به تصویب رسید تا این بندر به بندر چند‌منظوره تبدیل شود. مصوبه ای که خود بر ابعاد مشکل خواهد افزود! زیرا عمق آبخور باید دست کم به 8‌متر و عرض دهانه ورودی بندر به بیش از 200‌متر افزایش یابد. این درحالی است که اکنون عمق آبخور حدود یک متر و دهانه ورودی حدود 100‌متر است. اما از آنجایی که این تالاب آبریزگاه مستقیمی ندارد و آب آن از طریق زهکشی تأمین می‌شود، افزایش عمق آبخور و تعریض دهانه رودخانه، نیازمند لایروبی در حجم بسیار زیادی است. در عین حال، آمیختگی آب شور خزر با آب شیرینی که در تالاب وجود دارد؛ بوم سازگان تالابی را کاملاً تغییر ماهیت داده و آن را به یک اکوسیستم دریایی تبدیل می‌کند. حیرت انگیزتر این که این عملیات در حالی از سوی اداره بنادر و دریانوردی گیلان آغاز شده است که هنوز گزارش ارزیابی زیست محیطی این پروژه ارایه نشده  و اداره کل محیط زیست استان گیلان هم ظاهراً با چنین طرحی ابراز مخالفت کرده است!
    حال این پرسش قابل طرح است که ما تا کجا و تا کی باید بر طبیعت ارزشمند خود به بهانه توسعه نامتوازن و ناپایدار چوب حراج بزنیم؟ آیا تازیانه هایی که امروز اندام لرزان بوجاق را دارد می لرزاند و بی اجاق میکند، دیروز بر سر گاوخونی و بختگان و شادگان فرونیاوردیم و فردا انزلی و آلاگل و آلماگل را در انتظارش قرار نداده ایم؟ شما به من بگویید: زیستن در سرزمینی که پرنده ای در آن پر نمیزند، تالابی در آن نمی جوشد و رودخانه ای در آن جاری نمیشود، چه امتیازی دارد؟

تخم لقی که چرچیل شکست و دودش به چشم دریاچه ارومیه رفت!


نسلي مي‌رود 

نسلي ديگر مي‌آيد 

اما زمين همواره مي‌ماند 

رودها به سوي درياها روان مي‌شوند ...


    پروفسور كيدر آسمال (Kader Asmal)، يكي از اعضاي برجسته‌ي «كميسيون جهاني سدها» (متولد ۱۹۳۴ ميلادي) و از نويسندگان كتاب «سدها و توسعه» است که در پيش‌گفتار همان كتاب ارزشمند با اشاره به سخنی از انجیل – كه در پیشانی نوشتار پیش رو ملاحظه میشود - اين نگراني را مطرح مي‌كند كه آيا ممكن است عملكردهاي نابخردانه‌ي بشر در نگاه افراطي به نهضت سدسازي، سبب ترديد در كلام خداوند را فراهم آورد؟! و آيا ممكن است زماني فرا رسد كه ديگر هيچ رودي به دريا نرسد؟! 

    کیست که نداند پاسخ این پرسش البته و شوربختانه اینک مثبت است و کیست که نداند چرا مثبت شده است؟! کافی است نگاهی به فرجام تلخ رودخانه كلرادو در آمريكا، يا بسیاری از رودخانه های جاری در آسیا، آفریقا، اروپا و آمریکای لاتین بیندازیم و یا نظری به رودهای ایران انداخته و روزگار فاجعه بار قم‌رود در دشت مسيله، جاجرود در شمال شرق تهران، زاینده رود در اصفهان، سیوند در بختگان، اترک در اینچه برون و يا ماجراي غم‌انگيز سد طرق در خراسان و البته سرنوشت عبرت آموز تقریباً تمامی رودخانه های منتهی به دریاچه ارومیه را دوباره مرور کنیم.

وینستون چرچیل


    اما چرا اینگونه شد؟ به راستی ریشه این تفکر آزمندانه از کجا آمده است؟ آیا هیچ می دانید که در تاریخ جمله ای مشهور وجود دارد که صاحبش وینستون چرچیل است؟ این نخست وزیر مقتدر بریتانیایی در یکصد و سه سال پیش، یعنی در سال 1908 ميلادي با افتخار گفته بود:

«يک روز، هر قطره از آبي كه در دره نيل مي‌ريزد و جاري مي‌شود، دوستانه و به تساوي ميان مردم رودخانه تقسيم خواهد شد و خود نيل شكوه‌مندانه خواهد مرد و هرگز به دريا نخواهد رسيد

   و این همان تخم لقی است که یکی از مؤثرترین و قدرتمندترین سیاستمداران یک قرن اخیر جهان آن را شکست و سبب بروز فاجعه ای بزرگ و غیر قابل جبران در جهان شد؛ به نحوی که در کتاب مشهور "رودهای خاموش" می خوانیم: اینک مخزن سدها در سراسر دنيا، حدود ۱۰ هزار كيلومتر مكعب گنجايش دارند كه اين مقدار معادل پنج برابر حجم تمام رودخانه‌هاي جهان است و البته نیمی از گونه های آبزی آب شیرین نیز قربانی این جاه طلبی آزمندانه شده اند!

    در مواجهه با این پیامد نامیمون و هراس¬آور، امروز بیش از  34 سال است که نخبگان و علاقه مندان به حوزه محیط زیست و منابع طبیعی با بررسی نشانزدهای فاجعه بار چنین تفکری، می کوشند تا اثرات آن را تا آنجا که امکان دارد، خنثی کرده یا به کمینه برسانند؛ نهضتی که در مارس 1977 میلادی و در جریان برگزاری کنفرانس جهانی آب در ماردل پلاتای آرژانتین کلید خورد و تا نامگذاری روزی به نام : "روز جهانی مقابله با سدسازی" در 14 مارس هر سال تداوم یافت.

با این وجود و به رغم چنین تلاشهای ارزشمند و روشنگرانه ای در سطح بین المللی و ملی، هنوز هم می شنویم و می خوانیم که در برخی محافل داخلی ذی نفوذ، سدسازی را به صورت مطلق در شمار افتخارات ملی قلمداد کرده و می کوشند تا حیات و تداوم رودخانه ها هرگز به پایاب شان نرسد. به عنوان مثال، در سال 1370 هجری شمسی و در جریان برگزاری همایشی در شهر تبریز که به موضوع شورشدن اراضی شرق دریاچه ارومیه پرداخته بود، یکی از اساتید به نام دانشگاه تبریز آشکارا از ریخته شدن آب شیرین رودخانه های منتهی به دریاچه ارومیه گله کرد و گفت: ما نباید بگذاریم آب شیرین این رودخانه ها با تلفیق با آب شور دریاچه به هدر رود!

    و البته که الحق و والانصاف موفق هم شدند! نشدند؟ اما حیرت انگیزتر و بلکه غم انگیزتر آن است که به رغم دیدن و لمس عقوبت چنین تفکر غلطی، هنوز هستند افرادی که باز هم اعتقاد دارند، نباید بگذاریم آب شیرین رودخانه ها به دریا و دریاچه ها ریخته و از دسترس خارج شود! نمونه اخیر آن، مناظره ای بود که پنج شنبه گذشته بین نگارنده، خانم ظفرنژاد و دکتر پرویز کردوانی رخداد  و این استاد مسلم کویرشناسی کشور، آشکارا همچنان بر این باور بود که قبل از آن که در اندیشه بهبود وضعیت آبی دریاچه ارومیه باشیم، باید نمک آن را تخلیه کرده تا نگذاریم آب وارد شده به آن هدر رود!

    به همه خوانندگان عزیز گرامی نامه شرق پیشنهاد می کنم تا نسخه شنیداری این مناظره داغ را در سایت ایران صدا  گوش فرا دهند تا دریابند که آب چگونه و تا کجا از سرچشمه گل آلود شده است! نشده است؟

محمد درویش

آیا باز هم می توان نشانه های مرگ زاگرس را انکار کرد؟

    رویشگاه زاگرس در باختر ایران زمین، نه تنها بزرگترین جنگل طبیعی کشور با وسعتی بیش از شش میلیون هکتار به شمار می آید، بلکه راهبردی ترین رویشگاه طبیعی وطن هم محسوب می شود، چرا که تقریباً تمامی رودخانه های مهم و دایمی ایران از بستری سرچشمه می گیرد که نامش زاگرس است. رودخانه هایی همچون کارون، کرخه، دز، خرسان، زاینده رود، مُند، سفیدرود، زرینه رود، سیمینه رود و ... به دیگر سخن، اگر حال زاگرس خوب باشد، یعنی 40 درصد از اندوخته آبی ایرانیان را می توان تضمین شده دانست و هرگاه که روزگار زاگرس پریشان باشد، آنگاه باید به صورتی جدی نگران پریشان حالی سرزمین مادری بود.
    و شوربختانه امروز بسیاری از شناسه ها مؤید آن است که حال زاگرس خوب نیست! هست؟
   کافی است نگاهی بیاندازیم به اظهارات فریبرز غیبی، متولی رسمی این رویشگاه بی نظیر در سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور که نه تنها از خطر خشکیدگی در 33 درصد از جنگلهای زاگرس خبر داده است ، بلکه آشکارا به این هم بسنده نکرده و سخن از قریب الوقوع بودن مرگ بوم سازگان (اکوسیستم) زاگرس در تمامی موجودیت شش میلیون هکتاری آن به میان آورده است . نگران کننده تر آن که ظاهراً مهمترین دلیل تخریب شتابان زاگرس هم بر خلاف نظر برخی از مدیران مصلحت اندیش! ریشه در خشکسالی و تغییر اقلیم ندارد! دارد؟ وقتی که از زبان مدیرکل وقت منابع طبیعی استان چهار محال و بختیاری میخوانیم که فقط سالی هزار هکتار از جنگلهای این استان در کوره های ذغال سوخته و نابود میشود؛ وقتی که میدانیم این رقم در کل زاگرس در عددی بزرگتر ضرب خواهد شد؛ وقتی که در همین سال گذشته بیش از 35 هزار هکتار از جنگلهای زاگرس در اثر بیش از یک هزار مورد رخداد آتش سوزی نابود شد؛ وقتی که ریزگردها و سوسک چوبخوار امان جنگلهای زاگرس را بریده اند، وقتی که فقط در سبزکوه – که یک منطقه حفاظت شده هم هست! – در طول 28 سال (1354 الی 1382) وسعت اراضی کشاورزی بیش از 3.5 برابر افزایش یافته  و به همین نسبت از قلمرو منابع طبیعی کاسته شده است؛ معلوم است که در کل زاگرس چه بلوایی برپاست و چگونه تغییر کاربری دارد کارمایه ها را در باختر ایران می مکد و مهمترین کارخانه تولید آب ایرانیان را به تاراج می برد. از همه ی این موارد دردناکتر شاید گزارش مستند سال گذشته مرتضی ابراهیمی رستاقی از کارشناسان پیشکسوت سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور باشد (با عنوان:  ابعاد کنونی تهدیدات تنوع زیستی در چشم انداز زاگرس مرکزی با تاکید بر پوشش جنگلی) که بر بنیاد مطالعات و بررسی های دقیق خود خبر از کوتاه شده ارتفاع متوسط توده های جنگلی زاگرس از 12 متر به 8 متر داده و افزون بر آن، می گوید: تاج پوشش حدود 75 درصد از این توده های جنگلی به کمتر از 25 درصد کاهش یافته است.
    به نظر می رسد اگر به دنبال بررسی نشانه های مرگ زاگرس هستیم، از قضا باید همین دو شاخص اخیر را جدی تر از بقیه مدنظر قرار داده و با دوری گزینی از پرده پوشی های مجازی و غیرواقعی، شجاعانه واقعیتها را با مردم و مسئولین ارشد نظام در میان نهاده و هشدارهای لازم را در بزنگاه هایی که هنوز امکان جبران مافات وجود دارد، بیان کنیم.
    به راستی چرا باید قدمت طرحهای مدیریت جنگل در زاگرس تنها به حدود یک دهه برسد، در حالی که از تأسیس نهاد متولی جنگلها در کشور حدود یک قرن می گذرد؟ و چرا باید – به گفته معاون وقت مناطق خشک و نیمه خشک سازمان جنگلها) فقط 10 میلیارد تومان برای حفاظت و صیانت از جنگلهای زاگرس در سال اختصاص یابد؟ آن هم در شرایطی که برای ساخت سدهای متعددی که در زاگرس چون قارچ در حال رویش هستند، به طور متوسط بیش از 500 میلیارد تومان در سال هزینه میشود!!
    بار دیگر تأکید می کنم، زاگرس اگر بیمار باشد؛ زاگرس اگر پژمان باشد؛ یعنی ایران افسرده است؛ سرزمینی که نتواند شادابی زیستمندان گیاهی و جانوری اش را در بخش مطلوب اقلیمی اش تضمین کند، هرگز نخواهد توانست تا روزگاری شاد برای مردمش هم بیافریند و این آموزه اصلی پیدایش شاخصی است که از آن با عنوان "شاخص سرزمین شاد" یاد میکنند و کشور ما در طول سه سال اخیر بیش از 20 رتبه در این شاخص تنزل مقام یافته است.
    باشد که از این هنگامه تلخ درس گرفته و نشان دهیم که عملاً به روح حاکم بر اصل 50 قانون اساسی خویش معتقد بوده و از هر نوع فعالیتی که محیط زیست زاگرس را تخریب کرده و بدین ترتیب، حیات اجتماعی روبه رشد مردم را مختل کند، ممانعت به عمل خواهیم آورد.

طغيان ريزگردها ؛ هشداري كه جدي اش نمي گيريم!

    ذرات نام آشنا اما غريبه‌اي به نام ريزگرد، اين روزها مانند چند سال گذشته آسمان اغلب استان‌هاي باختري، جنوبي و مركزي كشور را درنورديده و كيفيت زندگي را به شدت براي بسياري از ايرانيان با دشواري و لكنت مواجه ساخته ‌اند. ريزگردها اجرامي ميكروسكپي به بزرگي كمتر از 2 ميكرون هستند كه اغلب منشأيي بياباني، كويري و تالابي دارند. بايد بدانيم كه وجود توفان‌هاي گرد و غبار يكي از ويژگي های سرزمين‌هايي است كه در مجاورت مناطق خشك و بياباني جهان جاي گرفته‌اند. با اين وجود، شدت، مدت و تعداد رخداد اين توفان‌ها – به ویژه در طول 5 سال اخیر -آشكارا از روند معمول آن فاصله گرفته و بدل به رخدادي بي‌سابقه دست كم در طول دویست سال گذشته شده است.
چنين است كه وزن این معضلات محیط زیستی براي نخستين بار به حدی رسید که توانست سفر عالي‌ترين هيأت‌هاي سياسي و ديپلماتيك جمهوري اسلامي ايران به كشورهاي عراق، تركيه و سوريه براي بررسي دقيق‌تر موضوع و حل ريشه‌اي آن را رقم زند و متقابلاً تحرکاتی نادر را در بین کشورهای همجوار بیافریند.
در حقيقت ماجراي ريزگردها و تبعات خسارت‌زاي آن در حوزه سلامت، اشتغال و تجارت سبب شد تا بار ديگر متوجه آموزه بنياني نهفته در اصل 50 قانون اساسي خويش شويم كه در آن كوشش براي حفظ محيط زيست را لازمه‌ي حيات اجتماعي روبه رشد مردم توصيف كرده است؛ حياتي كه دست كم 5 سال است هموطنان شريف ما در استان‌هاي خوزستان، بوشهر، ايلام، كرمانشاه و نواحي مجاورشان به طرزي محسوس شاهد بروز لكنت‌هایي جدي در روند رو به رشد آن بوده اند! نبوده اند؟
امّا بلاي ريزگردها چگونه توانسته‌ است اينگونه شتابان بر تقريباً تمامي مؤلفه‌هاي زيست اثري كاهنده برجاي نهد؟ آيا خشكسالي‌هاي چند سال اخير در ميان‌رودان (بين‌النهرين) مهم‌ترين دليل بحران پيش رو است؟ آيا روند شتابان سدسازي و برداشت بي‌رويه از سفره‌هاي آب زيرزميني عاملي تعيين‌كننده تر به شمار نمي‌رود؟ آيا روندهاي جهاني چون تغيير اقليم (climate change) و جهان گرمايي (global warming) فرآيندهايي مؤثرتر محسوب نمي‌شوند؟ ضعف دولت مركزي و بروز جنگ‌هاي متعدد در عراق چه تأثيري در اين ميان داشته است؟ و آيا ممكن است چشمه‌هاي توليد گرد و خاك دايمي منطقه در بيابان رب الخالي عربستان، شرق سوريه و سواحل درياي احمر، كماكان متهم شماره يك در بروز اين بحران قلمداد شوند؟
حقيقت اين است بر بنياد پژوهشي كه توسط همکاران پژوهشگرم در مرکز تحقیقات کم آبی و خشکسالی و با هدایت دکتر نادر جلالی به انجام رسیده است، تعداد چشمه های تولید گرد و خاک در کشور عراق از 6 عدد در سال 1368 به بیش از 200 عدد در سال 1387 افزایش یافته است که رشدی بیش از 2800 درصد را نشان می دهد؛ چنین شدتی در بیابان زایی، به جز در صحرای ساحل (واقع در شمال آفریقا) که در اوایل قرن بیستم رخ داد، هرگز در جهان گزارش نشده است. در همین فاصله زمانی، تعداد چشمه های گرد و خاک در ایران و مجاورت خاک عراق از دو عدد به حدود 30 کانون فرسایش بادی افزایش یافته است که رشدی به مراتب کمتر از عراق را نشان می دهد. به همین ترتیب در کشور سوریه نیز، تعداد این کانون های بحرانی یا چشمه های تولید گرد و خاک از 4 عدد به بیش از 70 کانون افزایش یافته که وضعیتی وخیم تر از ایران و البته مطلوب تر از عراق را نشان می دهد.
به دیگر سخن، با فرض یکسان بودن شرایط اقلیمی، به نظر می رسد آنچه که وضعیت عراق را به ناپایدارترین حد از توان بوم شناختی (اکولوژیکی) سوق داده است، بیش از آن که ناشی از فرآیندهایی طبیعی چون خشکسالی و یا تغییر اقلیم باشد، ریشه در مدیریت نادرست حاکم بر منابع زیستی سرزمین و سؤ استفاده کشورهای همسایه ای چون ترکیه و سوریه از ضعف دولت مرکزی در عراق در طول بیش از یک دهه ی کنونی دارد. نگاهی به روند شتابان سدسازی در دو کشور یاد شده و به ویژه ترکیه بر سرشاخه های دجله و فرات و عدم رعایت حق آبه طبیعی عراق، یکی از مهم ترین دلایل بروز بحران امروز است؛ بحرانی که نه تنها به خشک شدن تالاب 500 هزار هکتاری هورالعظیم و تالاب های اغماری آن منجر شده، بلکه سبب فرو افت سطح آب زیرزمینی و کاهش رطوبت خاک در بخش گسترده ای از میان رودان را هم فراهم کرده و بدین ترتیب، نه فقط زیستمندان ساکن در عراق (اعم از انسان و حیوان و گیاه)، که اهالی سرزمین هایی که صدها کیلومتر با این چشمه های تولید گرد و خاک فاصله دارند هم اینک باید در عذاب وارد آمده و عقوبت ناشی از این آزمندی و نابخردی بزرگ سهیم شوند.
پیامی که امروز استیلای ریزگردها بر آسمان 18 استان ایران دارد، آن است که عدم توجه به ملاحظات و خواهش های بنیادین محیط زیستی، نه تنها می تواند تبعاتی آنی و محلی برای ساکنین واقع در کانون بحران به بار آورد، بلکه آثار زیانبارش به سهولت قادر است از مرزهای سیاسی گذر کرده و خسارت های فرامنطقه ای از خود برجای نهد؛ خسارت هایی که جبران آنها شاید با توجه به وضعیت اقتصادی کشورهای منطقه به آسانی امکان پذیر نباشد.
باشد که همه ی ما از این رویداد تلخ، یک درس شیرین و فراموش نشدنی بگیریم و یادمان باشد که اگر می خواهیم بر طبیعت حکومت کنیم، باید از قوانین آن پیروی کنیم و نه آنکه به گردنکشی در برابر آن ادامه دهیم.
دیروز دریاچه آرال را در شمال باختری خود و متأثر از همین تفکر آزمندانه (بخوانید احمقانه) از دست دادیم؛ امروز هم در سوگ مرگ هورالعظیم و هورالحمار و هورالهویزه و شادگان و ... نشسته ایم و فردا شاید باید به کابوس ویرانگرتری به نام سونامی نمک در دریاچه ارومیه بیاندیشیم؛ اگر همچنان خود را به خواب زده و عملاً نکوشیم تا ملاحظات محیط زیستی به صدر اولویت های راهبردی ایران و کشورهای همسایه در یک تعامل و هم افزایی منطقه ای بازگردد.


هفته منابع طبیعی امسال نیز گذشت



“منابع طبیعی، از ثروتهای ملی است که مربوط به ملتها و نسلهای مختلف در طول تاریخ است، بنابراین باید درخصوص حفظ منابع طبیعی و جنگل ها اهتمام جدی تری شود”
            از بیانات رهبر معظم انقلاب در هفته منابع طبیعی در سال 1389

هفته منابع طبیعی در سال 1389، سالی که برخی آنرا سال سیاه منابع طبیعی کشور نام نهادند (خبرنامه شماره 34 انجمن اعضای هیات علمی موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع)، هم همانند سالهای دیگر سپری شد. مسئولین محترم کشور در اقداماتی نمادین نهالی را غرس کرده و در مورد منابع طبیعی و محیط زیست سخنانی را به زبان آوردند و بیاناتی را ایراد کردند که نشان از این داشت که حفظ محیط زیست و منابع طبیعی دغدغه همه مسئولین است. جمله مقام معظم رهبری در سرآغاز این نوشتار به خوبی مبین اهتمام ایشان به منابع طبیعی و کافی نبودن اقدامات انجام شده تا کنون در خصوص حفظ این منابع است. بیانات دیگر ایشان که "حفاظت از محیط زیست، جنگل ها و منابع طبیعی و فراهم کردن فضایی سالم و با طراوت برای زندگی از اساسی ترین وظایف است که مسئولان باید آن را در اولویت کاری خود قرار دهند " که در هفته منابع طبیعی بیان گردید، نشان از اهمیت و اولویت موضوع از دیدگاه ایشان دارد.
سایر مسئولین اعم از ریاست محترم جمهور، وزرا ، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، شهرداران، استانداران، مدیران کل و ... همه و همه در هفته منابع طبیعی به پاسداشت این هفته و اهمیت محیط زیست می پردازند و هر کدام به شکلی از اهمیت محیط زیست و حفظ منابع طبیعی سخن می گویند.
سوال اینجاست که چرا با این همه دغدغه های مسئولین و با این همه هشدارهای کارشناسان محیط زیست و منابع طبیعی، متاسفانه روند تخریب منابع طبیعی و ناپایداری محیط زیست کماکان در کشور ما فزاینده بوده و سال 1389 از زبان بسیاری از کارشناسان منابع طبیعی و محیط زیست سال سیاه محیط زیست ایران نام گرفت؟ چگونه می توان این دغدغه را بر طرف کرد و آیا این امکان وجود دارد که سال 1390 را سال شکوفایی منابع طبیعی و محیط زیست و سال توقف تخریب منابع طبیعی کشور نام نهاد؟ آیا می توان این روند تخریب را متوقف نمود و سپس در جهت بهبود شرایط موجود اقداماتی را به انجام رساند؟
اگر همانند سالهای گذشته ما کارشناسان به کارهای روزمره خود مشغول باشیم، دولتمردان به بهانه توسعه بر ماشین لجام گسیخته توسعه بتازند و فقط در هفته منابع طبیعی به سخنرانی و تجلیل از منابع طبیعی و محیط زیست بپردازند،  مسئولین با ارائه ایده های غیر کارشناسی به بذل و بخشش زمینهای اطراف شهرها و ویلا سازی در آنها مشغول شوند، مردم از فرط نابسامانی معیشت برای گرم کردن اجاق خاموش خود بر چوب جنگل تکیه زنند و مرتع دار از منابع طبیعی و مراتع بدون توجه به ظرفیت آنها استفاده کند و باغهای درون شهرها (اگر چیزی از آن باقی باشد) در چشم بهم زدنی به برجی مسکونی تبدیل شوند مطمئن باشیم که در هفته منابع طبیعی سال 90 هم باید باز مرثیه خوان این مریض در حال احتزار باشیم.
واکاوی علل تخریب منابع طبیعی و نابسامانی محیط زیست ایران بخصوص در سال 1389 می تواند اولین قدمی باشد که امیدوارم به همت دلسوزان این حوزه در همایشی مبسوط به آن پرداخته شود و اولین گامی باشد در جهت  اجرایی شدن بیانات ایراد شده رهبر معظم انقلاب در هفته منابع طبیعی.


                    احمد رحمانی
                عضو هیات علمی موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور


طبیعت عسلویه و سواحل خلیج فارس را ارزان نفروشیم!


    کمتر نقطه‌ای در ایران را شاید بتوان برشمرد که حجم سرمایه گذاری‌های صورت گرفته در آن در طول پانزده سال اخیر به اندازه عسلویه باشد. کافی است به تصاویر ماهواره‌ای سواحل خلیج فارس در استان بوشهر در حد فاصل کنگان، بندر طاهری، جم و ریز تا عسلویه در منتها الیه خاوری استان بوشهر بنگرید تا دریابید که حجم تظاهرات دیداری سرزمین و تغییرات شگرف رخ داده، چگونه سیمای سواحل خلیج فارس را به ضرب تزریق ۵۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری در عسلویه تغییر داده است؛ روندی که قرار است در دوران زمامداری دولت دهم، همچنان ادامه یافته و ۴۳ میلیارد دلار دیگر هم در این منطقه سرمایه گذاری شود.

    شگفتا که با این وجود و به رغم چنین حجم انبوهی از سرمایه گذاری ارزی و ریالی در منطقه، استان بوشهر همچنان در شمار پنج استانی در کشور قرار دارد که از بالاترین نرخ بیکاری رنج می‌برند و شرایط به نحوی است که رشد بیکاری در طول سال گذشته در این استان، تقریباً دو برابر متوسط کشور بوده است.

    این در حالی است که استان بوشهر پس از هرمزگان با ۶۰۰ کیلومتر مرز ساحلی با خلیج فارس، دارای بیشترین همجواری با دریاست و به همین سبب از اهمیت راهبردی و اقتصادی زیادی برخوردار است. افزون بر آن، وجود عظیم‌‌‌ترین منبع گازی جهان در مناطق کنگان و عسلویه، یعنی منطقه ویژه اقتصادی پارس‌جنوبی، بوشهر را به یکی از مستعد‌‌‌ترین و مهم‌‌‌ترین استان‌های جنوبی کشورمان بدل کرده است؛ با این وجود باید اعتراف کرد که نه تنها تاکنون مردم شریف بوشهر از خوان این نعمت ناهمتا به نحوی سزاوارانه و درخور، بهره‌مند نبوده‌اند، بلکه به دلیل غلظت عملیات تکنوژنیک و فشارهای انسانی وارده بر سرزمین، به جرأت می‌توان گفت که استان بوشهر از نظر شدت ناپایداری سرزمین در ایران، می‌تواند کاملاً سرآمد باشد.


    تخریب گسترده رویشگاه‌های گونه‌های درختی بومی منطقه، به ویژه کنار و کهور در سواحل خلیج فارس، تزریق مستقیم پساب‌ها و پسماندهای صنعتی و شهری به خلیج فارس، ویرانی شتابان پارک ملّی نایبند و پس‌رفت نگران‌کننده زیگونگی ارزشمند منطقه (تنوع زیستی)، به ویژه پرندگان کنارآبزی و سرانجام نابودی کشاورزی منطقه، تشدید آلودگی هوا، آب و خاک و برهم زدن بافت توپوگرافی سواحل از جمله آشکارترین عقوبت‌های گران سرمایه گذاری حدود ۱۰۰ میلیارد دلاری در بوشهر بوده است.

    تصاویری که ملاحظه می‌کنید، مربوط به آذرماه گذشته است که نشان می‌دهد لودرها و ماشین‌آلات سنگین چگونه مشغول پاک‌تراشی تپه‌ها و هموارکردن کوه‌ها و انتقال خاک آنها به داخل خلیج فارس در منطقه کوه اخترهستند! آن هم در شرایطی که در جنب این منطقه (واقع در غرب عسلویه و پیش از بندر طاهری) زمین های هموار فراوانی وجود دارد.

(حمل خاک و سنگ تپه ها به سوی خلیج فارس و به حجم بیش از ۸ میلیون متر مکعب!)

    و تأسف‌آورتر آن که این همه در برابر چشمان سازمان حفاظت محیط زیست کشور و تقریباً سکوت مطلق یا انفعال کامل آنها در حال شکل‌گیری است؛ چرا که رییس سازمان در عسلویه گفته است: دیگر دوره نه گفتن به سرآمده است!

    شایان توجه آن که فعالان محیط زیست و علاقه مندان به طبیعت ایران، هرگز مخالف توسعه نبوده و نیستند، اما این پرسش جدی را در عسلویه قابل طرح می‌دانند که آیا امکان نداشت میدان‌های نفتی و گازی پارس جنوبی و شمالی گسترش یافته و توسعه یابند، بدون آن که پوشش سبز منطقه آسیب دیده و تخریبی هنگفت در آب و خاک و هوای سرزمین رخ بنماید؟ تنها کافی بود تا یک هزارم درصد از این حجم عظیم سرمایه‌گذاری به مصرف مطالعات ارزیابی محیط زیستی اختصاص می‌یافت و پیمانکاران شرکت نفت و گاز مؤظف می‌شدند تا چند برابر فضای سبزی را که تخریب کرده‌اند، از نو بازسازی کرده و بیافرینند. به علاوه، رویشگاه منحصر به فرد مانگرو در نایبند می‌توانست وظیفه بالانس بوم‌شناختی منطقه را انجام داده و مصداق ریه‌های عسلویه باشد؛ به نحوی که از شدت آلودگی‌ها در آب و هوا و خاک بکاهد. اما افسوس که آنچه مورد عنایت قرار نگرفت، همانا ملاحظات منطقی و خردمندانه محیط زیستی بود؛ همان آموزه‌هایی که در اصل ۵۰ قانون اساسی، عدم توجه به آنها برابر با توقف حیات اجتماعی روبه رشد مردم ایران، معرفی شده است و چهره امروز بوشهر در حوزه امنیت و اقتصاد آشکارا آن را تأیید می‌کند! نمی‌کند؟

    باشد که در فرصت باقیمانده، سازمان حفاظت محیط زیست بتواند از مسئولیت نظارتی و قدرت قانونی خویش برای مهار طبیعت‌ستیزی بی‌سابقه در عسلویه استفاده کرده و جلوی یک فاجعه بزرگ و غیرقابل جبران در کرانه‌های مرکزی خلیج فارس را بگیرد.

محمد درويش

(با سپاس از جناب آقاي مهندس فرهاد فخري، رييس محترم مركز تحقيقات كشاورزي و منابع طبيعي بوشهر براي در اختيار قرار دادن تصاوير)

فرض كنيم ميانكاله در ايران نبود!


فرض كنيم ميانكاله به جاي آن كه در جنوب شرق درياي مازندران قرار گرفته بود، در سواحل شرقي ژاپن يا كرانه هاي شمالي استراليا يا جنوب اسپانيا واقع شده بود؛ با او چه مي كردند؟ آيا آن مردمان هم تومار تهيه مي‌كردند و شكايت مي‌بردند كه چرا از قلب ميانكاله نبايد يك جاده عبور كند؟ و يا چرا ما نبايد يك پالايشگاه در ميانكاله داشته باشيم؟ و چرا گاوميش‌هاي ما نبايد به هر تعداد و زماني كه دوست دارند در ميانكاله بچرند؟ و يا رییس محیط زیست آنجا هم به جرم مخالفت با تخریب میانکاله از کاربرکنار می شد؟ و یا ...
به نظر مي‌رسد كليد رخداد تلخي كه در ميانكاله درحال وقوع است را مي‌توان با فرض پيش‌گفته بهتر درك كرده و به واكاوي دلايل تشديد ناپايداري نخستين تالاب بين‌المللي ثبت شده ايران در كنوانسيون رامسر پرداخت.
ميانكاله اولین معبر و منزلگاه ورود پرندگان مهاجر در شمال ايران است؛ منزلگاهي كه به دليل شرايط ناهمتاي طبيعي‌اش مي‌تواند به صورتي همزمان هم قرقاول را در خود جاي دهد (که زیستگاهي عموماً جنگلي دارد) و هم دراج را که اغلب در مناطق شنی و ماسه‌ای خوزستان زندگی می‌کند. حضور همزمان قرقاول و دراج در ميانكاله شبيه به وجود آب شور و شيرين در درياچه بختگان مرحوم است كه سبب شده بود آن محيط آبي بي نظير هم در تمام دنيا يگانه و بی همتا باقي ماند. افسوس که دیروز قدر بختگان را ندانستیم؛ همان گونه که امروز قدر میانکاله را نمی دانیم! می دانیم؟

اگر امروز – آن گونه كه اسماعيل كهرم مي گويد  - از مجموع 120 هزار بال پرنده‌اي كه تا سه دهه‌ي پيش در ميانكاله حضور داشتند، فقط 11 هزار بال باقيمانده است؛ و اگر بر بنياد مطالعات كامبيز بهرام سلطاني، پاره‌هايي از ميانكاله اينك در اثر تحمل فشار بيش از حد گاوميش‌ها (حدود سه برابر بيش از ظرفيت در سطحي معادل 26 هزار هكتار از وسعت حدود 69 هزار هكتاري زيستگاه)، نه‌تنها رويش طبيعي‌شان از ميان رفته، بلكه سطح زنده‌ي خاك نيز به شدت آسيب ديده و تخريب شده است، بايد بپذيريم كه ناپايداري شرايط بوم‌شناختي ميانكاله شتابان در حال اوج گرفتن است و بايد هرچه سريع‌تر برنامه‌ي جامعي براي بهسازي، باززنده‌سازي يا Rehabilitation and Habitat Restorationدر اين زيستگاه منحصر به فرد ايران به مرحله اجرا درآید؛ برنامه ای که بدون نیاز به بهانه ی نگون بختی به نام ببر سیبریایی هم بتوان آن را با اراده و توان و جسارت لازم اجرایی کرد.
با اين وجود، شوربختانه باید بپذیریم که نه تنها هيچ اراده‌اي براي اجرايي شدن چنين برنامه‌اي در سطح منطقه و سازمان ديده نمي‌شود، بلكه برعكس شاهد خراش بيشتر ميانكاله به بهانه اشتغال‌زايي و رفاه مردم بهشهر هم هستيم! غافل از اين كه بهشهر تا زماني بهشهر است كه بتواند همجواري مسالمت‌آميز خود را با يك تالاب بانشاط و  دربردارنده‌ي توان زيست‌پالايي درخور حفظ كند.
به ديگر سخن، تنها ويژگي ممتاز و كمتر آسيب ديده ميانكاله همانا وجود یک خلیج آرام و پاك از هر نوع آلودگي ديداري است؛ خصلت ارزشمندی که سبب شده تا خلیج میانکاله را زایشگاه امن ماهیان خاویاری بنامند (یادمان باشد که در طول 1600 کیلومتر نوار ساحلی دریای مازندران، فقط زیستگاه میانکاله با 65 کیلومتر طول از ساخت و سازها در امان مانده است)؛ اما متأسفانه می‌خواهند آن‌ آرامش و امنیت را هم به بهانه‌ي دسترسی به دریا با احداث جاده تخریب کرده و اصلی‌ترین محل تخم ریزی 90 درصد ماهیان جنوب دریای مازندران را نابود سازند! چرا؟
باید بدانیم که میانکاله از منظر سه معیار بین‌المللی واجد ارزش است: نخست آن که در برنامه انسان و کره مسکون یونسکو به عنوان اندوخته گاه زیست سپهر شناسایی شده است؛ دوم این که پناهگاه حیات وحش برخی از گونه های نادر و ارزشمند کره زمین است و سوم آن که نخستین تالابی است که در سیاهه ی جهانی کنوانسیون رامسر از سوی ایران به ثبت رسیده است. درحقیقت بسیاری از کارشناسان بر این باورند که میانکاله یکی از 59منطقه اکوتون ویژه شناخته شده در جهان با کارکردهایی چندجانبه است؛ منطقه ای که مادر طبیعت برای آفرینش معماری هوش ربایش میلیون ها سال زمان مصروف کرده و اینک ما حق نداریم با ساخت سازه هایی طبیعت ستیزانه، همه ی آن زیبایی ها و طنازی های اهورایی را یک شبه نابود ساخته و ویران کنیم.
میانکاله به میلیون ها پرنده ی مهاجری تعلق دارد که همه ساله با پیمودن هزاران کیلومتر خود را به این نخستین ایستگاه سوخت‌گیری و تجدید قوای بی نظیر در خاک وطن می رسانند تا ایرانیان دیروز، امروز و فردا از تماشای این پرواز شکوهمند از فرش به عرش برسند. چه کسی می تواند بهای تماشای این منظره استثنایی را محاسبه کند؟

یکبار دیگر به پرسش نخستین این یادداشت برگردیم و با خود آهسته تکرار کنیم: آیا اگر میانکاله در ایران نبود، باز هم با او چنین نامهربانانه و آزمندانه برخورد می کردند؟



به استقبال 2011 ؛ سال جهاني جنگل برويم


مجمع عمومي سازمان ملل متحد سال 2011 را به عنوان سال بين‌المللي جنگل به منظور بالابردن سطح آگاهي‌ها در ارتباط با مديريت پايدار، حفاظت و توسعه پايدار از جنگل‌ها اعلام كرده است.
در مجمع عمومي سازمان ملل متحد يكبار ديگر با تاكيد مجدد بر تعهد اعضاء نسبت به بيانيه غيرالزام‌آور دستور كار 21 ، از اصول براي توافق جهاني در مديريت، حفاظت و توسعه پايدار از جنگل‌ها به تصويب رسيد.
در كنفرانس محيط زيست و توسعه سازمان ملل متحد، بيانيه ژوهانسبورگ مبني بر توسعه پايدار و طرح پياده‌سازي اجلاس جهاني توسعه پايدار بوده كه در شهر ژوهانسبورگ افريقاي جنوبي در سال 2002 مصوب گرديد. با اشاره به كنوانسيون تنوع زيستي سازمان ملل متحد، كنوانسيون تغييرات اقليمي سازمان ملل متحد، كنوانسيون مبارزه با بيابان در كشورهايي كه داراي تجربه جدي در خشكسالي و يا بيابان به ويژه در افريقا و ديگر كنوانسيونهاي مربوط براي مقابله با پيچيدگي مسائل مربوط به جنگل طرح گرديده است.
از جمله اهداف توسعه هزاره شناخت جنگل‌ها و مديريت پايدار جنگل است كه مي‌تواند نقش مهمي در ريشه‌كن كردن فقر و دستيابي به اهداف توسعه توافق شده بين‌المللي داشته باشد.

يادآوري تصميم شوراي اقتصادي و اجتماعي 2006/230 در 24 ژوئيه سال 2006
با تاكيد بر نياز به مديريت پايدار جنگل از همه انواع جنگل¬ها از جمله اكوسيستم‌هاي شكننده و با اعتقاد باينكه بايد تلاش‌هاي هماهنگ نسل كنوني متمركز بر بالابردن سطح آگاهي در تمام سطوح براي تقويت پايدار، حفاظت و توسعه پايدار از همه انواع جنگل‌ها به نفع نسل حاضر و آينده باشد.
1-    تصميم گرفته مي‌شود كه سال 2011 را بعنوان سال بين‌المللي جنگل‌ها اعلام نمايند.
2-    درخواست از دبيرخانه سازمان ملل متحد و از دپارتمان اقتصادي و اجتماعي براي قرار دادن سال 2011 بعنوان سال خدمت و نقطه كانوني براي پياده سازي در همكاري با دولت‌ها، مشاركت و همكاريهاي بين المللي در جنگلها، منطقه‌اي و سازمان‌ها و فرآيندهاي مربوطه و همچنين گروه‌هاي بزرگ.
3-    دعوت از سازمانها به ويژه سازمان مواد غذايي و كشاورزي ملل متحد به عنوان رئيس همكاري مشاركت در جنگل‌ها به حمايت از پياده‌سازي فعاليت‌ها در سال 2011 .
4-    درخواست از دولت‌ها، سازمان‌ها و گروه‌هاي بزرگ منطقه‌اي و بين‌المللي براي حمايت از فعاليت‌هاي مربوط به سال 2011 از جهت حمايت از فعاليت‌هاي داوطلبانه مربوطه، از طريق لينك فعاليت‌هاي مناسب مربوط به سال.
5-    در ميان كشورهاي عضو، سازمانهاي بين‌المللي و گروه‌هاي بزرگ به منظور تسهيل و ترويج فعاليتهاي سطح منطقه‌اي و ملي مربوط به سال 2011 بصورت داوطلبانه مشاركت را ترغيب كرده و با ايجاد كميته‌هاي ملي و تعيين نقاط كانوني در كشورهاي متبوع خود آن را دنبال مي‌كند.
6-    درخواست دبيركل سازمان ملل متحد به مجمع عمومي در جلسه شصت و چهارم براي آماده سازي گزارش مربوط به سال.
براي سازماندهي بين¬المللي جشنواره فيلم جنگل (IFFF) به مناسبت سال 2011 بعنوان سال بين‌المللي جنگلها، سازمان ملل متحد در حفاظت از جنگلها دبيرخانه (UNFFS) در حال همكاري با جكسون هول و جشنواره حيات وحش مي باشد.
در ماه فوريه 2011 به نمايندگي از 199 كشور در آغاز سال بين‌المللي حفاظت از جنگل‌ها، فيلم‌هايي برنده خواهند بود كه در مقر سازمان ملل متحد در نيويورك ارائه شوند. جلسه نهم از سازمان ملل متحد درجنگل به عنوان بخشي از برنامه رسمي در آغاز سال بين المللي جنگلها برگزار خواهد شد. پس از آن فيلم هاي برنده نيز در سراسر جهان به نمايش در خواهند آمد.
جشنواره بين‌المللي فيلم جنگل با هدف افزايش آگاهي در مورد اهميت جنگل‌ها، ارتباط آنها با مردم و سياره ما را به اشتراك گذاشته و به تبع آن احساس مسئوليت شخصي از براي سرپرستي سبزتر، عادلانه‌تر و الهام بخشيدن به آينده پايدار را افزايش خواهد داد.
 براي سال 2011 بعنوان سال بين‌المللي حفاظت از جنگل‌ها آرمي طراحي شده است كه انتقال تم «جنگل براي مردم» از براي حفاظت و توسعه پايدار از جنگل‌هاي جهان بعنوان نقش محوري مردم در مديريت پايدار در نظر گرفته شده است.
در طراحي و كشيدن تصوير برخي از ارزش¬هاي متعدد جنگل از جمله نياز به چشم‌انداز 360 درجه، جنگل بعنوان سرپناه مردم و زيستگاه تنوع زيستي، يك منبع غذا، دارو و آب با كيفيت و تميز و نقش حياتي در حفظ آب و هواي پايدار جهاني و محيط زيست رعايت شده است.
همه اين عناصر به اتفاق يكديگر اين پيام را تقويت مي‌نمايند: « جنگل‌ها براي بقاء و رفاه مردم در همه جا و براي 7 ميليارد انسان حياتي هستند.»

مهندس مجيد حسني


در ستايش باغي كه ديگر در نوشهر نيست!

    باغ گياه شناسي نوشهر ديروز مورد حمله طبيعت ستيزاني قرار گرفت كه بويي از رايحه ي خوش محيط زيست به مشام شان نخورده بود ...

    به همين بهانه در اين يادداشت كوشيده ايم تا به قلم سركار خانم دكتر زيبا جم زاد بخشي از ارزش ها و زيبايي هاي اين باغ را براي ثبت در تاريخ انتشار دهيم ...

ادامه نوشته

معرفي گياهان خودروي ايران، گياهان در معرض خطر - زوفايي

نام فارسي: زوفايي
نام علمي: .Thymbra Spicata L
اين گياه بوته اي تنها گونه ي سرده زوفايي (Thymbra  L) در ايران بوده و به تيره نعناعيان (Lamiaceae) تعلق دارد.
مختصري از ويژگي هاي گياه شناسي: گياهي بوته اي، با ساقه اي به طول30 تا 50 سانتي متر، با بن منشعب و در تمام طول برگ دار. برگ ها بدون کرک، خطي- سرنيزه اي، بدون دمبرگ، به طول 15 تا 24 و به عرض 2 تا 3 ميلي متر. گل ها بنفش-آبي متمايل به قرمز، با جامي به طول 12 تا 15 ميلي متر، هر 5 تا 11 گل در کنار يکديگر و با آرايش فراهم.
زمان گل و ميوه دهي: اواخر بهار
پراكندگي جغرافيايي در كشور: اين گونه در استان كرمانشاه، بين ريجاب و سراب اسكندر و همچنين در مسير شالان به سمت دالاهو مشاهده شده است. اين گياه علاوه بر ايران در شرق مناطق مديترانه اي، آناتولي، سوريه، فلسطين اشغالي و عراق نيز مي رويد.
فوايد زيست محيطي: توليد غذا (انرژي و مواد) با استفاده از آب، مواد معدني و انرژي نوراني خورشيد؛ تلطيف هوا با توليد رطوبت و تبديل دي اكسيد كربن به اكسيژن؛ پالايش هوا با تثبيت گازهاي سمي و ذرات معلق در هوا مانند عوامل بيماريزا، گرد و غبار و غيره؛ حفاظت از خاك در برابر فرسايش آبي و بادي و بالاخره زيبا سازي محيط. وجود پوشش گياهي در هر منطقه سبب تعديل شرايط اقليمي آن منطقه شده و موجب مي شود تا شرايط زيست براي ساير جانداران مناسب تر گردد.
کاربردها: مانند بسياري از گياهان تيره نعناعيان مواد معطر جدا شده از اين گونه نيز مي توانند در صنايع غذايي، دارويي و بهداشتي-آرايشي مورد استفاده قرار گيرند.
مصارف درماني: عصاره ي گياه مدر و تصفيه كننده ي خون است.
تركيبات: نعناعيان به دليل داشتن مواد معطر همواره مورد توجه بوده اند، از اين گونه نيز علاوه بر مواد معطر مختلف، با استفاده از روش هاي گاز کروماتوگرافي و گاز کروماتوگرافي_طيف سنجي جرمي، ترکيبات روغني كارواكرول، بتا ميرسن، گاما ترپن، آلفا ترپن وترنس كاريوفيلن استخراج گرديده است.
مصارف تغذيه اي: گل هاي معطر اين گياه بسيار مورد توجه زنبور عسل بوده و همه ي بخشها ي هوايي آن توسط دام و گياهخواران وحشي چرا مي شوند.
مصارف زينتي: نعناعيان به دليل داشتن گل هاي درشت، معطر و زيبا براي تزيين محيط كشت مي شوند.

سید رضا صفوی

اين  کشورهای غنی هستند که باید شیوه زندگی خود را تغییر دهند!



    در اين نوشته كوتاه، ماهاتير محمد – مرد افسانه‌اي جهان اسلام – از آلايندگان واقعي محيط زيست، رونمايي مي‌كند!
    با هم يادداشت زنهاردهنده‌اش را مي‌خوانيم:
    گفته می شود که یکی از علل عمده آلودگی محیط زیست جمعیت بیش از اندازه بعضی از کشورهای در حال رشد است و بر این گونه کشورها واجب است که با تقلید از کشورهای پیشرفته نرخ رشد جمعیت خود را در سطحی پایین نگهدارند.

    رونق و رفاه اقتصادی روند کاهش جمعیت را نیز به همراه دارد. اما کشورهای پیشرفته غالباً چنین استدلال می کنند که کشورهای عقب مانده باید برای تقلیل جمعیت، رشد خود را متوقف سازند.
    25 درصد از جمعیت جهانی که در دنیای پیشرفته زندگی می کند به تنهایی 85 درصد ثروت جهانی را در اختیار دارد و 90 درصد از فضولات جهانی را همین بخش از جمعیت تولید می کند. اگر کشورهای ثروتمند مصرف خود را تنها به میزان 25 درصد کاهش دهند، آلودگی جهانی تا 22.5 درصد کاهش خواهد یافت. در همان حال اگر 75 درصد از جمعیت کشورهای فقیر، مصرف خود را یک باره نیز متوقف کنند، تنها به میزان 10 درصد از آلودگی محیط زیست کاسته می شود.
    درنتیجه این کشورهای غنی هستند که باید شیوه زندگی خود را تغییر دهند.


تازه ترین دشمن زنبورها کیست؟!

    دنیای شگفت انگیزی دارند زنبورها و آدم‌ها! ندارند؟ یکی را نگه می‌دارند و پرورش می‌دهند تا از شیرینی‌اش بهره برند و دیگری را برای این که روی شیرینی می‌پرد با روزنامه‌ای لوله شده می‌کشند و نابود می‌کنند! برای یکی کندو می‌سازند و جلوی کندویش قندآب می‌گذارند تا دور نپرد، امّا آشیان دومی را که دور می‌پرد و بر اثر پریدن از این گل به روی گل دیگر، گرده افشانی می‌کند، اگر نزدیک باشد ویران می‌کنند و ویران کردن لانه‌اش را بچه ها جشن می‌گیرند و بزرگترها هم تماشا می‌کنند و می‌خندند! چرا؟
    اینجا صحبت از زنبورهاست که تعریف با هوده بودن یا بیهوده بودن و ارزش گذاری روی گونه‌های مختلف‌شان بر بنیاد خودخواهی‌های ما آدم‌زمینی‌ها و بر اساس منافع‌مان معنا می‌یابد. در حالی که مادر طبیعت خود چنین تبعیضی را در حق‌شان هیچگاه روا نداشته و نخواهد داشت؛ حتا اگر ترجیح دهند که ایستاده بمیرند!
    با این وجود و فارغ از این تبعیض آزاردهنده، اینک زنبورها دغدغه‌ی مهم‌تری برای نگرانی دارند؛ دغدغه‌ای به نام کک! موجود کوچولویی که ظاهراً به صورتی ناخوانده از جنوب شرقی آسیا روان شده‌اند و جان زنبورها را به طور دسته جمعی نشانه رفته‌اند؛ تهدیدی که می‌تواند نسل این زحمت‌کش‌ترین و مفیدترین زیستمند برای آدم‌ها را برای همیشه از جهان برکنده و ما را از موهبت شهد شیرین‌شان – عسل – تا همیشه‌ی تاریخ محروم نگه دارد!
    البته برای مبارزه با این مهمانان ناخوانده در اروپا و آمریکا، کارهایی هم می‌توان کرد؛ مثلاً به گزارش درگاه مجازی zeit ، زنبورداران برای مبارزه با این کک‌ها از آب ریواس و یا جوهر مورچه (اسید فرمیک) که در زمستان به غذای زنبورهای اضافه می‌کنند، بهره می‌برند (گفتنی آن که نام درست کک، کیک  Kayk  است و نه کک. در گذشته نیز به دلیل شباهت جسمانی کیک و سوسک و نیز به خاطر بزرگی جثه‌ی سوسک به آنها مادر کیکان می‌گفتند؛ نامی که هنوز در خاور ایران رواج دارد).
    اما از این پرانتز دلپذیر که بگذریم، بر خلاف آدم‌ها، پژوهشگران دریافته‌اند که زنبورهای عسلی که در شهرها زندگی می‌کنند،  به نوعی جان سخت‌تر از همنوعان خود هستند که در روستاها زندگی می‌کنند! زیرا گونه‌گونی گیاهان و گل‌های موجود در شهرها، اغلب بیشتر از نواحی روستایی است. امروز در مزارع بسیار بزرگ و پهناور تنها یک محصول را می‌کارند، یعنی کشاورز تنها گندم می‌کارد و یا تنها باغ سیب دارد تا بتواند با محدود ساختن تعداد لوازمی که برای کاشت، درو و انبار کردن محصولات، نیاز دارد مخارج خویش را به کمینه‌ی ممکن برساند. اگر کشاورز فرضاً نیمی از زمین خود را گندم بکارد و نیم دیگر را مثلا انگور، به دستگاه‌های بیشتر و انبارهای مختلف بیشتری نیازمند خواهد شد. از این رو مزارع امروزه در اروپا وسیع و تک محصولی هستند؛ رخدادی که البته برای زنبورها ناگوار است و آسیب‌پذیری آنها را افزایش داده است.
    در نتیجه، زنبورهایی که در خارج از شهرها زندگی می‌کنند و تعداد کندوهایشان نیز به مراتب بیشتر است، تغذیه یکسانی دارند.
    در حقیقت تعدد گونه‌های گیاهی در شهرها که غالباً نیز تزئینی هستند، سبب فراهم شدن زمینه‌ی تنوع غذایی زنبورهای عسل در شهرها (که از نظر تعداد قاعدتاً کمتر از گونه‌های مشابه در خارج از شهر نیز هستند) را ایجاد کرده و از نظر جسمانی قویترشان می‌سازد.
    حالا شما بگویید: ترجیح می‌دهید همچنان عسلی را تناول کنید که حاصل دسترنج زنبورهای روستایی است؛ یا بدتان نمی‌آید که شهری‌ها را هم محکی بزنید؟!

علت اصلی مرگ بلوط ها در سه استان غربی کشور

    به دنبال انتشار یادداشتی با عنوان: « مرگ پنهان بلوط ها در زاگرس را باید جدی گرفت!» و ابراز نگرانی از شتاب معنی‌دار خشکیدگی رویشگاه‌های بلوط در زاگرس، به ویژه در استان‌های ایلام، کهکیلویه و بویراحمد، فارس و چهارمحال بختیاری، اینک خبر می‌رسد که متهم ردیف نخست در بروز این فاجعه، دو  گونه‌ی سوسك چوبخوار از خانواده Buprestidae است. هرچند نباید از خاطر برد که در بروز و تشديد طغيان و خسارت اين آفت، تمامي مؤلفه‌های تنش‌زا به ويژه خشكسالي، ريزگردها، فشار دام و عملیات زراعی در حریم جنگل‌های زاگرس، مؤثر بوده‌اند.
    در ادامه ضمن سپاس از همکار ارجمندمان، آقای دکتر ابراهیم عزیزخانی از اعضای هیأت علمی گروه تحقیقات حمایت و حفاظت جنگل‌ها و مراتع، توجه شما را به گزارش مشروح و مصور ایشان که حاصل یک بازدید 5 روزه در معیت یک گروه کارشناسی در اردیبهشت ماه سال جاری از منطقه‌ی مورد نظر است، جلب می‌کنم.
    امّا در همین جا به دوستداران و عاشقان زاگرس هشدار می‌دهم که چنانچه تحملش را ندارند، از خواندن این گزارش غمبار، صرف نظر کنند! به ویژه آنجا که ابراهیم برایمان به تلخی نوشته: «مشاهده تعداد زياد درختان خشك شده موجود در مناطق مورد بازديد در اين سه استان قلب هر دوستدار طبيعت را به درد مي‌آورد، اما تأسف بارتر اينكه هنوز تعداد زيادي از درختان سبز ولي آلوده‌ به لاروهاي آفت وجود دارند كه در صف مرگ سريع به انتظار نشسته‌اند و گذشت زمان بر تعداد آنها خواهد افزود
    خداوندا! یعنی می‌شود روزی ایران را ... زاگرس را بدون بلوط فرض کرد؟!
    وای بر ما اگر چنین شود ...

    شرح اجمالی ماجرا :
    موضوع زوال و خشكيدگي درختان بلوط در منطقه زاگرس به دنبال كاهش ریزش‌های آسمانی و پس از آن بروز خشكسالي و همين طور پديده ريز گرد‌ها مدتي است كه مورد توجه مسئولين محلي و تا حدودي رده‌هاي بالاي سازماني قرار گرفته است. با جدي شدن اين پديده و افزايش روزافزون تعداد درختان خشك شده بلوط ، از سال گذشته گروهي از كارشناسان موسسه ضمن بازديد از منطقه به بررسي علل بروز آن پرداختند، اما به دليل مناسب نبودن زمان بازديد، پيشنهاد بازديد مجدد در سال آينده يعني سال 1389 را کردند. براين اساس و به دعوت سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخيزداري كشور مقرر شد تا از تاريخ 17/2/89 لغايت 21/2/89 به مدت 5 روز بازديدي از استان‌هاي ايلام، كهكيلويه و بويراحمد و فارس صورت بگيرد. در اين برنامه دکتر عزیزخانی به اتفاق مهندس عارفي‌پور و نماينده سازمان جنگل‌ها در استان‌هاي ياد شده به بررسي علل بروز اين موضوع پرداختند. به طور خلاصه بررسي‌هاي این گروه نشان داد كه عامل اصلي خشكيدگي‌هاي بلوط در سه استان ياد شده، مربوط به طغيان و خسارت 2 گونه سوسك چوبخوار از خانواده Buprestidae است كه ذكر نام علمي آنها منوط به شناسايي دقيق آنها خواهد بود. لاروهاي اين دو گونه در زير پوست فعاليت كرده و تغذيه آنها سبب قطع ارتباط آوندي گياه و در نهايت مرگ درخت مي‌گردد. در مواردي ميزان جمعيت اين آفات به اندازه‌اي زياد بود كه به دليل مرگ سريع درخت حتي‌الامكان تكميل سيكل زندگي براي آنها فراهم نمي‌شد. مشاهده تعداد زياد درختان خشك شده موجود در مناطق مورد بازديد در اين سه استان قلب هر دوستدار طبيعت را به درد مي‌آورد، اما تأسف بارتر اينكه هنوز تعداد زيادي از درختان سبز ولي آلوده‌ به لاروهاي آفت وجود دارند كه در صف مرگ سريع به انتظار نشسته‌اند و گذشت زمان بر تعداد آنها خواهد افزود. لازم به ذكر است آفات مذكور بخشي از فون طبيعي منطقه هستند ولي متاسفانه به دليل بروز خشكسالي‌هاي اخير و تخريب‌هاي آگاهانه و بعضا ناآگانه مانند شخم عميق پاي درختان به هدف كشت ديمي و بي حاصل ديم !!! باعث قطع ريشه درختان و هدر رفت اين رطوبت حداقلي مي‌گردند. چراي دامها نيز كه امكان زادآوري را از درختان بلوط گرفته و اين درختان كهنسال را در حسرت ديدن روي نونهالهان نورسته از خاك همچنان نگه داشته است. اين مسايل به علاوه مشكل ريزگردها و مشكلات اقتصادي و اجتماعي موجود در اين استان‌ها با توان مضاعف كمر همت بر نابودي سرمايه‌هاي سبز اين مرز و بوم بسته‌اند. به اميد روزي كه چشم اميد ما از قلم دستورنگار مسئولين محترم به دستان همت بلند مردم ما كه در ميان آن قلب مام ميهن خواهد تپيد، دوخته شود ...



ادامه نوشته

گل گندمی بختیاری: یک گونه در معرض خطر ایران

نام فارسي: گل گندمي بختياري
نام علمي: Serratula bachtiarica Bioss. & Hausskn
    اين گياه يكي از گونه هاي سرده گل گندمي (Serratula L) بوده و به تيره گل ستارگان (Asteraceae) تعلق دارد؛ 13 گونه گياه علفي چند ساله از اين سرده در ايران يافت مي شود.
مختصري از ويژگي هاي گياه شناسي:
    گياهي چند ساله، بدون کرک، با ساقه ها ي ايستاده به ارتفاع حدود 100 سانتي متر. برگ هاي پاييني مرکب، شانه اي بخش، با محيط مستطيلي، نازک-غشايي و دمبرگ دار؛ برگ هاي بالايي کوچک، خطي-سرنيزه اي و کامل. گريبان تخم مرغي، با چندين رديف برگه ي همپوش. گل به رنگ زرد. ميوه فندقه، به طول 6 ميلي متر و به رنگ زرد کاهي.
زمان گل و ميوه دهي: اواخر بهار و اوايل تابستان.
پراكندگي جغرافيايي در كشور:
    تنها پايه هاي معدودي از اين گونه در تنگه محمود واقع در اردل از استان چهار محال و بختياري مشاهده گرديده است.
فوايد زيست محيطي:
    توليد غذا (انرژي و مواد) با استفاده از آب، مواد معدني و انرژي نوراني خورشيد؛ تلطيف هوا با توليد رطوبت و تبديل دي اكسيد كربن به اكسيژن؛ پالايش هوا با تثبيت گازهاي سمي و ذرات معلق در هوا مانند عوامل بيماريزا، گرد و غبار و غيره؛ حفاظت از خاك در برابر فرسايش آبي و بادي و بالاخره زيبا سازي محيط. وجود پوشش گياهي در هر منطقه سبب تعديل شرايط اقليمي آن منطقه شده و موجب مي شود شرايط زيست براي ساير جانداران مناسب تر گردد.
خواص درماني: مصرف گلها باعث رفع سرفه وسرماخوردگي و بيماري هاي سينه مي گردد.
تركيبات: گلها داراي موسيلاژ هستند.
مصارف تغذيه اي: مورد چراي دام و گياهخواران وحشي قرار مي گيرد.

برای اطلاعات بیشتر در مورد گونه های گیاهی در معرض خطر ایران می توانید به تارنمای آقای مهندس سید رضا صفوی مراجعه فرمایید.

معرفي گياهان خود روي ايران، گياهان در معرض خطر (4)

نام فارسي: آلاله بلند
نام علمي: Ranunculus lingua L
اين گياه متعلق به سرده آلاله (Ranunculus L) از تيره آلاله (Ranunculaceae) مي باشد و 55 گونه علفي يكساله يا چند ساله از اين گياه در ايران يافت مي شود.
مختصري از ويژگي هاي گياه شناسي:
گياهي پايا، با ساقه اي راست و بند بند، به ارتفاع 1 تا 2 متر. برگ ها سر نيزه اي، نوك تيز و دراز به طول 25 سانتي متر. گل ها زرد متمايل به طلايي و بزرگ، با كاسه همرنگ گلبرگ و كم و بيش كركدار.
زمان گل و ميوه دهي: از ارديبهشت تا مرداد.
پراكندگي جغرافيايي در كشور:
امروزه اين گياه به تعداد اندك و تنها در رويشگاهي كم وسعت در تالاب امير كلايه ما بين چمخاله و حسن كياده در استان گيلان مي رويد.
محيط زيست:
توليد انرژي و مواد به عنوان اولين حلقه  زنجيره انرژي و مواد در بوم سازگان ها، تلطيف هوا با توليد اكسيژن و رطوبت، حفاظت از خاك در برابر فرسايش آبي و بادي و بالاخره زيبا سازي محيط زيست از خصوصيات اين گياه است.
تركيبات:
اين گياه داراي تركيبات سمي و به همين دليل مصرف آن موجب درد و تورم در قسمت هاي مختلف دستگاه گوارش، ايجاد اختلال در عملكرد سيستم گردش خون، بروز مشكلات تنفسي، وقوع انقباضات غير ارادي در عضلات و بالاخره اختلال در بينايي مي گردد.
خواص درماني:
در گذشته عصاره رقيق شده اين گياه براي درمان تنگي نفس، سل، زردي، اولسر هاي مثانه و تب نوبه بكار مي رفته است ولي امروزه مصرف اين گياه به دليل سمي بودن بسيار محدود شده است.
مصارف تغذيه اي: به ندرت مورد توسط دام و علفخواران وحشي چرا مي شود.

سیدرضا صفوی

تهديد ميراث جهاني در گلستان

تعريض غيرقانوني جاده در قلب پارك ملي گلستان!


پارك ملي گلستان در منتهي‌اليه شرقي استان سرسبز گلستان، به يقين يكي از ماندگارترين و ناب‌ترين آفرينش‌هاي طبيعي پروردگار عالم است.

آفرينشي كه ما ايراني‌ها بايد به‌خود بباليم و از خالق يكتا قدردان باشيم كه اين بوم و بر اجدادي را منزلگاه چنين بوم‌سازگان بي‌مانندي كرده است.

 با اين وجود و شوربختانه بايد اعتراف كرد آنچه هم‌اكنون در پارك ملي گلستان به بهانه‌ توسعه در حال رخ دادن است، فرسنگ‌ها با آنچه بايد رخ مي‌داد، فاصله دارد؛ رخدادي كه مي‌تواند پيامدهاي ناميمون و جبران‌ناپذيري در زيست‌محيط وطن رقم زند.  آنچه در پي مي‌آيد نوشتاري در همين زمينه است.

با توجه به عزم جهاني براي حفظ محيط زيست، پس از نشست ريو، كشور‌هاي جهان از جمله كشورمان متعهد شدند كه 10 درصد از سرزمين به‌عنوان مناطق حفاظت شده تحت مديريت قرار گيرد. كنفرانس سران UNCED و دستور كار 21 (AGENDA21) گزينه‌هايي مانند الگوي توسعه پايدار، پذيرش مسئوليت در برابر حفظ محيط‌زيست، كوشش براي دستيابي به عدالت اجتماعي و به‌ويژه توجه هرچه بيشتر به جوامع محلي و دانش سنتي كه با كمك آنها مي‌توان الگوي توسعه پايدار را در مناطق پياده كرد، در دستور كار قرار داد.

حركت به سمت الگوي توسعه پايدار، كنوانسيون‌هاي تنوع‌زيستي، كنوانسيون‌هاي منعقد شده در زمينه مقابله با تغييرات اقليمي، مقابله با بيابان‌زايي، مقابله با تخريب جنگل‌ها و مراتع و در نهايت كوشش در جهت عقد پيمان‌هاي بين دولتي و بين‌المللي نشان دهنده مسيرهايي هستند كه بايد پيموده شوند. از آن زمان تاكنون با وجود همه تلاش‌هايي كه صورت گرفته فقط 18/7 درصد از سرزمين مورد حفاظت قرار گرفته كه طبق طبقه‌بندي‌هاي ملي در چهار طبقه، پارك‌هاي ملي، آثار طبيعي ملي، پناهگاه‌هاي حيات وحش و مناطق حفاظت‌شده اداره و مديريت مي‌شوند. از بين اين مناطق پارك‌هاي ملي در كشور درصد ناچيزي را به‌خود اختصاص داده است.

ماهيت پارك‌ها

پارك‌ها از نظر شكل‌گيري و ماهيت عملكرد به دو گروه عمده تقسيم مي‌شوند: گروه اول پارك‌هايي هستند كه در ارتباط با اوقات فراغت شكل مي‌گيرند. فلسفه وجودي و هدف اصلي در اين پارك‌ها فراهم آوردن امكانات تفريحي و تفرجي براي شهروندان است. پارك‌ها و بوستان‌هاي محلي، منطقه‌اي و شهري كه در اين‌گونه پارك‌ها گردشگري به‌عنوان يك اصل مطرح است از جمله اين پارك‌ها محسوب مي‌شوند.

گروه دوم به مناطق طبيعي اطلاق مي‌شود كه با هدف حفظ اكوسيستم و تنوع زيستي سرزمين تحت مديريت قرار مي‌گيرند. در اين مناطق، حفاظت اولويت اول بوده و در كنار آن تحقيق، پژوهش، آموزش و گردشگري طبيعي در حد ظرفيت اكولوژيك مجاز شمرده شده است كه پس از زون‌بندي در ناحيه مجاز، زون تفرج گسترده و يا متمركز برابر ضوابط مشخصي صورت مي‌گيرد.

اين پارك‌ها از نظر تعاريف جهاني به مناطقي اطلاق مي‌شود كه با توجه به موارد زير اداره و مديريت مي‌شوند:
- اكوسيستم منحصر به‌فرد در حال تخريب بوده كه نياز به احيا و بازسازي دارد؛
- حفظ يكپارچگي اكوسيستم؛
- حفظ ارزش‌هاي اكولوژيك و چشم‌اندازها؛
- حفاظت و حمايت از حيات وحش و تنوع زيستي؛
- حفظ از هرگونه بهره‌برداري غيراصولي؛
- بهره‌وري علمي، آموزشي و گردشگري طبيعي.

 پارك ملي گلستان در يك نگاه

پارك ملي گلستان از سال 1336 با نام منطقه حفاظت‌شده آلمه و ايشكي تحت حمايت كانون شكار قرار گرفت و در سال 1346 به‌عنوان نخستين پارك ملي ايران و در سال 1355 نيز به‌عنوان ذخيره‌گاه زيست‌كره انتخاب و به طرح برنامه انسان و كره مسكون(MAB) معرفي شد.

اين پارك با مساحتي برابر 78402 هكتار در استان‌هاي خراسان شمالي، گلستان و سمنان در منتهي‌اليه شرق جنگل‌هاي ناحيه خزري با دامنه ارتفاعي 2411-450 متر از سطح دريا و بارندگي متغير سالانه 700-150 ميليمتر و اقليم متغير و متنوع از ويژگي‌هاي تنوع زيستي برخوردار بوده به‌طوري‌كه بيش از 1400 گونه گياهي در آن شناسايي شده است. اين پارك با توجه به ويژگي‌هاي اقليمي رويشگاه فلور خزري است كه از نكات بارز آن وجود جنگل‌هاي پهن برگ همراه با تعدادي از عناصر گرمادوست اين ناحيه است.

بخش عمده‌اي از سطح پارك را عناصر ايراني-توراني تشكيل داده و از طرفي نيز 114 گونه بومي خراسان -كپه داغ- از ارزش‌هاي ويژه پارك محسوب مي‌شود؛ به بياني ديگر تركيبي است از جوامع با ارزش ارس، جنگل‌هاي انبوه ناحيه خزري، استپ‌هاي كوهستاني و جوامع هالوفيت كه از غنا و تنوع بالايي برخوردارند. رويشگاه گونه‌هاي نادر، گونه‌هاي در مرز جغرافيايي، جنگل كهن، حيات وحش و گونه‌هاي در معرض خطر و آسيب‌پذير، اين منطقه را به يك پارك ملي جهاني تمام عيار تبديل كرده است.

ذخيره‌گاه زيست‌كره گلستان به‌عنوان آخرين حد پراكنش جنگل‌هاي هيركاني افزون بر دارا بودن شرايط منحصر به‌فرد طبيعي داراي ويژگي‌هاي تاريخي و باستاني بوده و به سبب دارا بودن ويژگي‌هايي چون حيات وحش متنوع، چشم‌اندازها، جوامع متنوع گياهي، سيماي طبيعي، تنوع اكوسيستم‌ها، كانون‌هاي زيستي و سرچشمه‌ها و دره‌ها و آبشارها، در شبكه ذخيره‌گاه‌هاي زيست‌كره از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است.

معيارهاي جهاني براي مديريت ذخيره‌گاه‌هاي زيست‌كره

براي مديريت ذخيره‌گاه‌هاي زيست‌كره در دنيا ده اقدام ملي براي هر كشور توصيه شده كه عبارتند از:
1 - تقويت مشاركت ذخيره‌گاه‌هاي زيست‌كره در عينيت بخشيدن به تفاهمنامه‌هاي بين‌المللي در زمينه پيش‌‌‌برد اهداف حفاظت و توسعه پايدار.

2 - توسعه ذخيره‌گاه‌هاي زيست‌كره در محيط‌هاي متفاوت از نظر اكولوژي، بيولوژي، اقتصادي و اجتماعي از مناطق كم و بيش دست‌نخورده گرفته تا محيط‌هاي شهري و روستايي.

3 - تقويت و گسترش ذخيره‌گاه‌هاي زيست‌كره منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي و افزايش تنوع موضوعي محتواي‌ ‌ذخيره‌گاه‌ها به‌عنوان بخشي از شبكه جهاني ذخيره‌گاه‌هاي زيست‌كره.

4 - تقويت تحقيقات علمي، پايش محيط‌زيست و آموزش جوامع محلي.

5 - ارائه شيوه مديريتي كه تمامي زون‌ها در راستاي نيل به توسعه پايدار نقش داشته باشند.

6 - گسترش ناحيه انتقالي، ‌گذار يا توسعه پايدار در مناطق مناسب به سمت بهره‌برداري از منابع اكولوژيك و استفاده از ذخيره‌گاه‌هاي زيست‌كره به‌منظور نمايش روش‌هاي توسعه پايدار در مقياس منطقه‌اي. به همين دليل در آينده ‌بايد نسبت به ناحيه مذكور توجه بيشتري شود.

7 - انجام تحقيقات گسترده و عميق در زمينه حضور انسان و ابعاد فعاليت‌هاي آن در ذخيره‌گاه زيست‌كره. دراين‌باره ضروري است روابط موجود ميان تنوع فرهنگي و تنوع بيولوژيك رديابي و تبيين شود، دانش سنتي و ذخاير ژنتيك بايد حفظ شوند و سهم آنها در توسعه پايدار شناخته شده و افزايش يابد.

8 - پيشبرد اهداف اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي با شركت جوامع محلي.

9 - گسترش همكاري تمامي ذي‌نفعان در مقياس محلي و منطقه‌اي در قالب شبكه‌هاي زيست‌كره.

10 - سرمايه‌گذاري براي آينده، به كمك ذخيره‌گاه‌هاي زيست‌كره و برنامه‌هاي مرتبط و بلندمدت بايد ادراك ما نسبت به رابطه انسان و طبيعت به ايجاد آگاهي در سطح جامعه، نشر اطلاعات و نيز آموزش عملي و نظري منتهي شده و در نهايت دورنمايي را نمايان كند كه نسل‌هاي آينده را نيز شامل ‌شود.

سخن آخر

اداره ذخيره‌گاه‌ها نياز به تحقيق و پژوهش در زمينه شيوه جامع مديريتي دارد كه دستيابي به اهداف حفاظت (حفظ تنوع و يكپارچگي اكوسيستم‌هاي طبيعي، نگهداري جمعيت ‌گونه‌هاي گياهي و جانوري، احيا و ترميم شرايط زيست محيطي) را تضمين كرده به نحوي‌كه نظام بهره‌برداري هيچگونه تعارضي با اهداف حفاظتي ذخيره‌گاه نداشته باشد.

با توجه به آنچه گفته شد حال پرسش اصلي اين است كه در راستاي مديريت اين پارك ملي و ذخيره‌گاه زيست‌كره چه اقدامي صورت گرفته است؛ چرا كه امروز بهره‌برداري بي‌رويه از منابع اراضي پيراموني و نبود مديريت هسته مركزي از يك سو و آغاز فعاليت‌هاي تخريبي جاده دروني پارك از سوي ديگر، زيستگاه‌هاي گياهي و جانوري را تهديد مي‌كند تا آنجا كه خطر جزيره‌اي شدن، حيات وحش موجود در اين زيستبوم را با خطر نابودي روبه‌رو ساخته است.

دكتر فرهنگ قصرياني

پروانه برگخوار سفيد آمريكايي، آفت جدي و خطرناك باغ‌ها و جنگل‌هاي ايران

 

     اهميت:
    پروانه برگخوار سفيد آمريكايي( Hyphantria cunea ) يكي از مهمترين آفات گياهان مختلف در دنياست.  آفت بومي امريكاي شمالي بوده و پس از جنگ جهاني دوم در سراسر اروپا گسترش پيدا كرد و امروزه در بسياري از كشورها در زمره آفت درجه اول محسوب مي گردد. لاروهاي آفت از برگها و جوانه هاي گياهان ميزبان كه بيش از 636 گونه گياهي اعم از باغي، زراعي و جنگلي بالغ مي گردد تغذيه مي نمايد و باعث لخت شدن و بي برگي كامل درختان ميزبان شده و درنتيجه خسارت شديد و لطمه غير قابل جبراني را به كشاورزان و روستائيان وارد مي سازد. به علاوه با عاري كردن و لخت كردن درختان زينتي در حاشيه جنگل، پاركهاي جنگلي و نيز پاركها و فضاي سبز شهري، منظره و جلوه بسيار زشتي ايجاد نموده و از اين طريق نيز لطمه شديدي را به اكوتوريسم مناطق و استان هاي آلوده وارد مي شود.توت از ميزبان هاي مرجح اين آفت مي باشد كه برگ ها و جوانه هاي برگي آن به شدت مورد تغذيه لارو هاي آفت قرار مي گيرد، بنابراين در مناطقي از استان هاي شمالي كشور كه صنعت نوغانداري رواج دارد، گسترش آفت مي تواند خسارت قابل توجه و شديدي را به نوغانداران وارد سازد.  اين آفت كه تا قبل از سال 1381 در زمره ي آفات قرنطينه خارجي محسوب مي شد، اولين بار در تابستان 1381 ازلشت نشا در استان گيلان گزارش شد، اما به تدريج و طي سالهاي اخير و علي رغم اقدامات قرنطينه در مناطقي از شمال كشور مانند استانهاي مازندران و سپس اردبيل گسترش يافت.

     اقدامات انجام شده:
    با گزارش آفت از كشور، جلساتي در سازمان حفظ نباتات كشور و با حضور نمايندگاني از موسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور و نيز موسسه گياهپزشكي كشور برگزار گرديد وبر اساس مصوبات جلسه، اقداماتي از سوي سازمان حفظ نباتات براي مهار و جلوگيري از گسترش آفت به ساير مناطق صورت گرفت و موسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور نيزموظف گرديدتا با تدوين و اجراي طرح تحقيقاتي در اين زمينه، نسبت به تعيين دامنه ميزباني و پراكنش آن در استان گيلان و استان هاي همجوار اقدام نمايد.
    در پاييز سال گذشته نمونه هايي از لاروهاي آفت از استان اردبيل جمع آوري وجهت شناسايي به موسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور ارسال گرديد. متعاقب آن بازديدي از مناطق آلوده به آفت در استان اردبيل صورت گرفت وبر اساس بررسي هاي به عمل آمده، وجود آفت در برخي از مناطق اين استان گزارش گرديد و جلسه اي در خصوص مديريت كنترل آفت با حضور نمايندگاني از  موسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور،، سازمان حفظ نباتات كشور، سازمان جنگل‌ها و مراتع كشور، معاونت آموزش و تحقيقات و نيز مركز تحقيقات كشاورزي و منابع طبيعي استان و نيز معاونت‌هاي زراعت و باغباني درمحل سازمان جهاد كشاورزي استان اردبيل برگزار گرديد و مسئوليت تدوين طرح تحقيقاتي در زمينه مديريت كنترل پروانه برگخوار سفيد آمريكايي به موسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور واگذار گرديد و تامين اعتبارات لازم براي اجراي طرح در اين استان به عهده جهاد كشاورزي استان اردبيل گذاشته شد. متعاقب آن پروپوزال طرح تحقيقاتي جهت بررسي و اعلام نظر جهت تامين اعتبار به جهاد كشاورزي استان اردبيل ارسال گرديد.
    به دنبال طغيان شديد آفت در استان گيلان، جهاد كشاورزي استان گيلان نيز در اواخر سال گذشته اقدام به برگزاري جلسه هم انديشي براي دستيابي به شيوه هاي كاربردي و عملي براي كنترل سريع آفت نمود. در اين جلسه كه نمايندگاني از موسسات تحقيقاتي تابعه وزارت جهاد كشاورزي ،سازمان حفظ نباتات كشور، دانشكده كشاورزي دانشگاه گيلان ،سازمان جنگل‌ها و مراتع كشور و معاونت هاي كشاورزي، باغباني و حفظ نباتات استان برگزار گرديد و مسئوليت تدوين طرح تحقيقاتي در زمينه مديريت كنترل پروانه برگخوار سفيد آمريكايي به موسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور واگذار گرديد و تامين اعتبارات لازم براي اجراي طرح در استان گيلان به عهده جهاد كشاورزي اين استان گذاشته شد. متعاقب آن پروپوزال طرح تحقيقاتي جهت بررسي و اعلام نظر جهت تامين اعتبار به جهاد كشاورزي استان گيلان ارسال گرديد و پس از بررسي، جهاد كشاورزي استان گيلان، درخواست نمودند كه شناسنامه كامل طرح تحقيقاتي مورد نظر و زير پروژه هاي مربوطه جهت بررسي ارسال گردد كه متعاقب آن شناسنامه طرح تحقيقاتي مربوطه تدوين و به سه استان   مد نظر(گيلان، مازندران و اردبيل) براي اجراي طرح ارسال گرديد.

     چه بايد كرد:
   1- تغيير نگرش نسبت به آفت:  با گسترش آفت به مناطق مختلف در استان گيلان و نيز استان هاي همجواراردبيل و مازندران، بايد بپذيريم كه اين آفت در كشور استقرار پيدا كرده و چاره اي نداريم جز اينكه آن را به عنوان عضو جديدي از اكوسيسم مناطق آلوده بپذيريم وبا آن تعامل نماييم.بايد كلمه مهار آفت را جايگزين قلع و قمع آن نمود و بر اين اساس برنامه ريزي كرد. هم مسئولين، هم كارشناسان و نيز كشاورزان و باغداران بايدبه اين نكته توجه داشته باشند كه هم اكنون آفت در كشور مستقر شده و در سطح نسبتا وسيعي گسترش يافته است، بنا بر اين تصور اين كه مناطق آلوده عاري از اين آفت شود، تقريبا امري غير ممكن است، ولي به عنوان يك آفت قرنطينه اي داخلي بايد اقدامات كنترلي شديد براي جلوگيري از گسترش آن به سايرمناطق به عمل آورد.
    2- با تدوين  استراتژي ملي براي جلوگيري از انتشار و گسترش آن به ساير مناطق كشور اهتمام نمود.با توجه به اينكه دستگاههاي مختلفي از جمله سازمان حفظ نباتات ، سازمان جنگل‌ها و مراتع كشور و مديريت هاي جهاد كشاورزي استان هاي مربوطه در اين خصوص وظيفه مند هستند، نبود مديريت واحد در اعمال استراتژي واحد براي كنترل و مهار آفت، فرصتي را براي آفت فراهم نموده كه به صورت بلامنازع بيش از پيش به دامنه گسترش خود در كشور بيفزايد،بنابراين لازم است دستگاههاي اجرايي مسئول با همفكري، هم انديشي و همكاري بيش از پيش بر اساس نظرات كارشناسي و با توسل به شيوه ها و روشها موثر و سازگار با طبيعت، استقرار شبكه هاي بازديد پيش آگاهي، مانع از گسترش آفت به مناطق غير آلوده كشور شوند.
   3-  برنامه هاي تحقيقاتي براي مديريت كنترل پروانه برگ خوار سفيد آمريكايي
به منظور كنترل پايدار آفت، لازم است موسسات و مراكزتحقيقاتي، دانشگاهها با تدوين يك طرح تحقيقاتي منسجم و همه سو نگر، تحقيقات جامعي را به انجام برسانند كه دستاوردهاي آن بتواند آفت را به طور پايدار مهار نمايد.با اجراي چنين طرح جامع تحقيقاتي، اطلاعات جديدي از جنبه هاي زيستي ، رفتاري ، اكولوژيك ، عوامل زنده و غير زنده تاثير گذار روي جمعيت آفت و دشمنان طبيعي آن و نيز روشهاي گوناگون متصور و آزمايش شده بر روي آن در ساير كشورها را بررسي و نتايج اين طرح هاي تحقيقاتي را در برنامه مديريتي آينده وارد نموده و تراكم و انبوهي آفت را به پايين تر از سطح زيان اقتصادي كاهش داد. براي دستيابي به اين مهم، گروه تحقيقات حمايت و حفاظت موسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور با مشاركت موسسه تحقيقات گياهپزشكي كشور اقدام به تدوين اين طرح جامع و زير پروژه هاي آن نموده است . طرح با عنوان  " تحقيق براي مديريت كنترل تلفيقي پروانه برگ خوار سفيد آمريكايي" به منظور دستيابي به اهداف كنترل پايدار آفت تدوين شده است.
    با توجه به اين كه  تامين اعتبار براي اجراي طرح هاي تحقيقاتي هميشه با تنگناهايي همراه بوده است و بخصوص درسال هاي اخير كه مشتري دار بودن طرح هاي تحقيقاتي  مد نظر مي باشد ، بنابراين تامين اعتبارات لازم براي اجراي اينچنين طرح هاي تحقيقاتي كه وظيفه حاكميتي دولت است بايد توسط سازمان ها و دستگاههاي ذيربط صورت پذيرد. با توجه به اهميت موضوع و احساس مسئوليت و دلسوزي كه در مسئولين سازمان ها و ادارات ذيربط سراغ داريم اميد است تا با تخصيص اعتبارات درخواستي ، شرايط لازم را براي عملياتي شدن آن فراهم کنند.

دكتر سيد ابراهيم صادقي

عضو هيأت علمي و رئيس گروه تحقيقات حفاظت و حمايت جنگل‌ها و مراتع كشور