تریبون آزاد - ۱۳

      يكي از معتبرترين نهادهاي ارزيابي‌كننده‌ي يافته‌هاي مكتوب علمي جهان، به نام مؤسسه‌ي اطلاعات علمي - Institute for Scientific Information – يا همان «ISI»، اصطلاحي كه در بين نويسندگان ايراني و اصحاب قلم در حوزه‌ي دانش بيشتر شهرت دارد، چندي است كه مرتباً خبرهاي خوشي را براي دانشي‌مردان و زنان ايراني منتشر كرده است. به عنوان مثال بر بنياد گزارش سال گذشته اين نهاد، در طول 10 ساله‌ي اخیر (ژانويه‌ي 1996 تا آگوست 2006)، رتبه‌ي ايران از نظر تعداد ارجاعات به مقالات علوم زمين، بوم‌شناسي و محيط زيست يك پله رشد داشته است؛ رشدي كه در علوم كشاورزي و منابع طبيعي دو پله گزارش شده است. اين موفقيت به ويژه از آنجا اهميت مي‌يابد كه بدانيم در طول 10 ساله‌ي موصوف، رتبه‌ي كل كشور از نظر تعداد ارجاعات نمايه شده، تغييري نكرده و در همان رتبه‌ي 49 ‌باقي مانده است. رخدادي كه نشان مي‌دهد، هموطنان دانشمند ما در حوزه‌هاي ياد شده، توانسته‌اند با كوششي بيشتر نه‌تنها موقعيت دانش تخصصي خويش را در مقياس جهاني بهبود بخشند، بلكه جبران كم‌كاري ديگر همتايان خود را در ديگر حوزه‌هاي علم هم كرده و از سقوط رتبه‌ي ايران جلوگيري كنند!


    ضمن تبريك اين موفقيت غرورآفرين به همه‌ي همكاران پژوهشگر – به ويژه در مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع كشور - مایلم اين را هم اضافه كنم كه اين پيشرفت علمي در حالي از آن بخش تحقيقات كشاورزي، منابع طبيعي و محيط زيست شده كه در طول 10 ساله‌ي موصوف و به شهادت آمارهاي مستند موجود، پيوسته از سهم اعتبارات پژوهشي به نسبت بودجه‌ي كل كشور – به صورت كلي – و سهم اعتبارات پژوهشي بخش كشاورزي و محيط زيست به نسبت كل اعتبارات پژوهشي كشور – به صورتي خاص – كاسته شده است. كافي است بدانيم: در سال 1368، بيش از 56 درصد از اعتبارات پژوهشي كشور، جذب سازمان آموزش و تحقيقات كشاورزي، يعني معتبرترين نهاد متولّي تحقيق در اين حوزه شده است؛ ليكن به رغم افزايش جمعيت، محدود‌بودن منابع، كاهش ضريب امنيت غذايي و آشكار‌شدن كاستي‌هاي فراوان موجود در اين بخش، سهم مزبور در سال 1380 به رقم نازل 29 درصد كاهش يافت. تأسف‌بارتر آنكه حتّا در سال هشتاد و يك و با وجود افزايش 76 درصدي ميانگين اعتبارات پژوهشي كشور، سهم افزايش اعتبارات سازمان مزبور، از 7/16 درصد فراتر نرفت (همشهري، ش 2799، ص 11)؛ روندي كه همچنان هم ادامه داشته و دارد و شايد به جرأت بتوان ادعا كرد: فشار و هجمه‌اي كه امروز بر بدنه‌ي پژوهشي اين حوزه – به بهانه‌ي مشتري مدار‌كردن و تجاري‌سازي يافته‌هاي تحقيقاتي – وارد مي‌شود، در هيچ يك از مقاطع حيات دستگاه پژوهش كشور در طول دست‌كم نيم قرن گذشته سابقه نداشته است.


     براي مثال مي‌توان اشاره كرد آنچه در بودجه‌ي سال 1385 براي تحقيقات درنظر گرفته شد، تنها 64 صدم درصد بود و متأسفانه اين سهم در سال جاري (1386) باز هم كاهش يافته و در خوش‌بينانه‌ترين حالت ممكن، به كمتر از پنج دهم درصد رسيده است؛ در حالي كه مطابق پيش‌بيني برنامه‌ي چهارم، بايد اين رقم به 33/1 درصد توليد ناخالص ملّي افزايش مي‌يافت. وضعيت به گونه‌اي است كه براي نخستين بار صحبت از كوپني شدن مجوز تحقيقات و اجراي طرح‌هاي پژوهشي به ميان مي‌آيد و به باور بسياري از نخبگان اين حوزه، وضعيت حاضر چيزي با فاجعه‌ي واقعي فاصله ندارد! در عظمت بحران، به ويژه در بخش كشاورزي كافي است بدانيم در سال 1385 تنها 60 ميليون تومان به امر تحقيقات علوم دامي اختصاص يافت؛ در حالي كه در سال 1383 اين مقدار به حدود يك ميليارد تومان مي‌رسيد. اين در حالي است كه ارزش افزوده‌ي زيربخش دام، حدود يك سوّم بخش كشاورزي را شامل مي‌شود!
     خواستم بگويم: بايد قدر اين افتخار را بدانيم و به نبوغ ايراني بباليم و بيش از اين آن را باور كرده و اعتباراتي درخور دراختيارش قرار دهيم؛ چرا كه در ميان 165 كشوري كه سرمايه‌گذاري‌هاي دولتي در بخش كشاورزي دارند، رتبه‌ي ايران هيچگاه بهتر از 143 نبوده است (همشهري اقتصادي، ش 2608، ص 11)! و ما توانسته‌ايم با چنين عنايت ناچيزي، صاحب چنين مقام شامخي در دانش جهاني شويم.
     كافي است بدانيم: گزارش‌هاي آماري مربوط به سهم ايران در توليد جهاني علم بيانگر آن است که سهم ما در توليد علم در زمينه‌ي علوم پايه با 300 درصد رشد،‌ از پنج صدم درصد توليد بين‌المللي در سال 1360 به دو دهم درصد در سال 1380 ارتقاء يافته است و اين روند با شيبي نسبتاً قابل قبول ادامه دارد.

    درود بر پژوهشگران و نامداران فرزانه، امّا بي‌ادعاي وطن ... كاش قدرشان را بيشتر بدانيم.